لوقا 8- اهمیت و قدرت کلام عیسـی
- مَثَل برزگرها
1.(3-1) زنانی که عیسـی را خدمت کردند.
پس از آن، عیسی شهر به شهر، روستا به روستا میگشت و به پادشاهی خدا بشارت میداد. آن دوازده تن نیز با وی بودند، و نیز شماری از زنان که از ارواح پلید و بیماری شفا یافته بودند: مریم معروف به مَجدلیّه که از او هفت دیو اخراج شده بود، یوآنّا همسر خوزا، مباشر هیرودیس، سوسن و بسیاری از زنان دیگر، این زنان برای رفع نیازهای عیسی و شاگردانش تدارک میدیدند.
- عیسی شهر به شهر، روستا به روستا میگشت: به نظر میرسد این دومین تور عیسـی در سراسر نواحی جلیل بود (تور اول او در لوقا 42:4-44 ثبت شده است). شاید عیسی در برنامۀ سفرش برای کار موعظه به همان شهرها و روستاها بیش از یک بار سفر کرد.
- در این تور دوم، دوازده رسول همراه او بودند. وقتی او تور اول جلیل را آغاز کرد، آن دوازده رسول هنوز بطور رسمی انتخاب نشده بودند.
- به پادشاهی خدا بشارت میداد: موضوع موعظههای عیسی پادشاهی خداوند بود. او خبرخوش انجیل را به مردم میرساند، این خبر خوش را که مسیح خداوند و پادشاه اکنون در میان آنان است و ملکوت خدا را اعلام میکرد.
- شماری از زنان: لوقا بطور خاص ذکر میکند که شماری از زنان پیرو عیسی بودند زیرا در آن زمان چنین چیزی امری نامتعارف بود. دیدگاه عیسی نسبت به زنان با دیدگاه رهبران و معلمان مذهبی آن زمان تفاوت داشت.
- “رابیها از تعلیم دادن به زنان خودداری میکردند و آنها را درجایگاهی پایین قرار میدادند.” (موریس) جالب است یادآور شویم که در چهار انجیل، تمام دشمنان عیسـی، مردان بودند.
- یکی از این زنان مریم معروف به مَجدلیّه بود. او دیوزده بود و توسط عیسی آزاد شد. بسیاری عقیده دارند که او به دلیل فساد و بی بندوباری درگیر ارواح پلید شده بود اما در متن کتاب مقدس چنین چیزی گفته نشده است. “مسیحیان تصورات متفاوتی از مریم مجدلیه دارند، عدۀ بسیاری او را زنی زیبا میدانند که مسیح او را از زندگی ناپاکش نجات داد. اما هیچ منابع موثقی دربارۀ این تصورات وجود ندارد.” (موریس)
- یوآنّا همسر خوزا، مباشر هیرودیس: “مباشرهیرودیس پادشاه. شخصی که هر پادشاهی باید کنار خود داشته باشد و او یکی از داراییهای خصوصی پادشاه محسوب میشد. مشورتهای او اداری بود و سودهای مالی پادشاه را در پی داشت… او باید قابل اعتمادترین شخص و مهم ترین کارمند اداری پادشاه میبود.” (بارکلی)
- “جالب است که مریم مجدلیه را با آن گذشتۀ تاریک و یوآنّا، بانوی درباری در این فهرست در کنار یکدیگر میبینیم.” (بارکلی)
- مریم و یوآنّا جزو اولین شاهدان قیام عیسی بودند. (لوقا 10:24)
- و بسیاری از زنان دیگر، این زنان برای رفع نیازهای عیسی و شاگردانش تدارک میدیدند: میتوانیم ذات فروتن عیسی را ببینیم که چگونه مشتاقانه خودش را وابسته به دیگران نشان میدهد. او نیازی ندارد به کسی وابسته باشد زیرا میتوانست هرچقدر پول و غذا که احتیاج دارد را برای خود بیافریند. عیسی به اندازۀ کافی فروتن بود که بتواند نیازهای انسانیاش را از طریق دیگران برطرف کند.
- بسیاری از ما بقدری مغرور هستیم که کمک دیگران را نمیپذیریم. گاهی اوقات توانایی دریافت کردن با فروتنی بهتر از توانایی دادن ما را به شباهت مسیح درمیآورد. گاهی اوقات دادن ما را در جایگاه بالاتری قرار میدهد در حالیکه ممکن است گرفتن جایگاه ما را پایین بیاورد.
- “اصطلاحی که برای حمایت زنان از خدمت عیسی استفاده میشد diakonia بود شاید به این دلیل از این کلمه استفاده میکردند که قسمت بیشتر این خدمت شماسی را دربرمیگرفت مخصوصاً شماسان زن، که در کلیسای اولیه این خدمت شکل گرفت.” (پیت)
2.(8-4) مَثَل برزگر
چون مردم از بسیاری از شهرها به دیدن عیسی میآمدند و جمعیتی انبوه گرد آمد، او این مَثَل را آورد: “روزی برزگری برای پاشیدن بذز خود بیرون رفت. چون بذر میپاشید، برخی در راه افتاد و لگدمال شد و پرندگان آسمان آنها را خوردند. برخی دیگر بر زمین سنگلاخ افتاد، و چون رویید، خشک شد، چرا که رطوبتی نداشت. برخی نیز میان خارها افتاد و خارها با بذرها نمو کرده، آنها را خفه کرد. امّا برخی از بذرها در زمین نیکو افتاد و نمو کرد و صدچندان بار آورد.” چون این را گفت ندا در داد: “هرکه گوش شنوا دارد، بشنود!”
- جمعیتی انبوه گرد آمد: عیسی در یک نشست عدۀ بسیاری را تعلیم داد. مطمئناً او تعلیم به گروههای کوچک یا حتی بطور شخصی را خار نمیشمارد اما در بسیاری مواقع در گروههای بزرگ تعلیم میداد. او در هر شهری جمعیت بسیاری را به خود جلب میکرد.
- در متی 1:13-13 و مرقس 1:4-2 میبینیم بقدری این جمعیت زیاد بود که عیسی برای اینکه بتواند به آنها تعلیم دهد مجبور شد سوار قایق شود و از روی قایق به آنها تعلیم دهد. جمعیت در ساحل بودند و عیسی توانست از قایق به عنوان منبر استفاده کند.
- او این مَثَل را آورد: مفهومی که در کلمۀ “مَثَل” وجود دارد “به گوشهای پرتاب کردن” میباشد. داستانی است که در دل خود، حقیقتی را تعلیم میدهد اما در ظاهر آن حقیقت پنهان و پوشیده شده است. امثال، “داستانهای زمینی با مفاهیم آسمانی” خوانده میشوند.
- کلمۀ یونانی که برای مَثَل به کار برده میشود parabole است که مفهومی وسیعتر از مَثَل در زبان ما دارد؛ این کلمه دربردارندۀ حَکـَم و جملات قسار و حکیمانه است که در قالب مَثَل بیان میشود. متی از عیسـی میخواهد مَثل را رمزگشایی کند (متی 10:15-11، 15) و در متی 32:24 از کلمۀ درس برای بیان حقیقت نهفتۀ مَثل استفاده شده است.” (فرانس)
- “بیان مَثَل برای شنوندگان مزیتی دو چندان دارد، اول اینکه، در خاطر میماند، معمولاً ما آسانتر داستانها را به یاد میآوریم. دوم اینکه، یادگیری آن اسانتر است، وقتی مَثَلی را که شنیدهایم به یادمیآوریم مفهوم آن را نیز به یاد میآوریم.” (پول[1] )
- بطور کلی مَثلها یک موضوع و یا اصل را به ما تعلیم میدهد. ما نباید فکر کنیم که مثلها نظامهای پیچیدۀ الهیاتی هستند که با کمترین جزئیات، حقایق پنهان را آشکار میسازد. “مَثل با تمثیل تفاوت دارد. تمثیلها داستانی هستند که در آن هریک از اجزا یک مفهوم درونی دارد و البته تمثیلها باید خوانده و مطالعه شوند در حالیکه مَثلها همان شنیدهها هستند. باید بسیار مراقب باشیم که مَثل را با تمثیل اشتباه نگیریم.” (بارکلی)
- روزی برزگری برای پاشیدن بذز خود بیرون رفت: عیسـی مَثلهایش را طبق رسوم و فرهنگ آن زمان بیان میکرد. در آن زمان ابتدا بذر را میپاشیدند و بعد زمین را شخم میزدند. آنها تا زمان درو، از کیفیت هر قسمت از زمین بطور دقیق نمیتوانستند آگاهی داشته باشند.
- چون بذر میپاشید، برخی در راه افتاد … برخی دیگر بر زمین سنگلاخ افتاد … برخی نیز میان خارها افتاد … امّا برخی از بذرها در زمین نیکو افتاد: در این مَثل بذرها بر چهار نوع زمین متفاوت افتادند. اگرچه نام این مَثَل، مَثل برزگر است اما بهتر بود “مَثل بذرها” نامیده شود. در این داستان میبینیم که بذرها با یکدیگر هیچ تفاوتی ندارند بلکه تفاوت در نوع زمینی است که بذرها بر آن میافتند.
- راه، مسیری بود که عابران در آن راه میرفتند و هیچ گیاهی در آنجا رشد نمیکرد زیرا زمین آنجا بسیار سخت بود.
- سنگلاخ، زمین سنگیای بود که لایۀ نازکی از خاک آن را پوشانده بود. بر روی این زمین، به دلیل حرارت خاک بذرها خیلی سریع رشد میکنند اما بخاطر لایۀ سنگی زیرین نمیتوانند ریشه بدوانند.
- خارها، بیانگر زمین حاصلخیز است –شاید هم خیلی حاصلخیز، زیرا خارها هم به خوبی محصول در آنجا رشد میکنند. خارها محصول نیکو را از بین میبرند و در نتیجه ثمرۀ زیادی بدست نمیآید.
- زمین نیکو، هم حاصلخیز است هم عاری از علف و خار. محصول پرثمر و نیکو در زمین نیکو رشد میکند. این محصول میتواند صد چندان ثمر دهد.
- هرکه گوش شنوا دارد، بشنود! این یک خواندگی برای همۀ کسانی که میشنیدند نبود بلکه خواندگیای بود برای آنانی که برای دریافت مفاهیم خاص، از نظر روحانی حساس بودند. صحت این موضوع را میتوانیم در آیه های بعد که عیسی هدف از بیان مثلها را توضیح میدهد، دریابیم.
3.(10-9) هدف از بیان مثلها.
شاگردان معنی این مَثل را از او پرسیدند. گفت: “درک رازهای پادشاهی خدا به شما عطا شده است، امّا با دیگران در قالب مَثل سخن میگویم، تا:
“بنگرند، امّا نبینند،
بشنوند، امّا نفهمند.”
- شاگردان معنی این مَثل را از او پرسیدند: مفهوم این مَثل برای شاگردان خیلی واضح و قابل درک نبود. ظاهراً درک استفادۀ عیسی از مَثلها برای آنها به راحتی درک بیان صریح حقایق روحانی نبود.
- درک رازهای پادشاهی خدا به شما عطا شده است، امّا با دیگران در قالب مَثل سخن میگویم: باوجود اینکه عیسی از مثلها استفاده میکرد اما این مثلها برای آنها گیج کننده بود و برای درک آنها احتیاج به توضیح داشتند. فقط آنانی که “کلید درست” را داشتند میتوانستند درک کنند. شاگردان که مشتاق کلام خدا بودند، درک رازهای پادشاهی خدا به آنها بخشیده شده بود و به همین دلیل عیسی به سادگی با آنها سخن میگفت اما اغلب اوقات با دیگران با مثلها سخن میگفت.
- رازهای پادشاهی خدا: در کتاب مقدس، راز چیزی است که ما از درک آن عاجز هستیم و هرگز نمیتوانیم آن را درک کنیم مگر آنکه خداوند آن را برای ما مکاشفه کند. در مفهوم کتاب مقدسی، ممکن است کسی از یک راز مطلع شود اما با اینحال همچنان یک راز باقی میماند زیرا اگر کسی رازی را بفهمد و درک کند به این معنی است که خداوند آن را برای ایشان مکاشفه ساخته است.
- بنگرند، امّا نبینند، بشنوند امّا نفهمند: عیسی با نقل قول از اشعیا 9:6 توضیح داد که امثال او واضح نبودند و درک آنها برای همۀ شنوندگانش آسان نبود. بیان امثال روشی بود برای ارائۀ پیغام خدا به آنان که از نظر روحانی حساس بودند و میتوانستند درک کنند اما کسانی که قلب سختی دارند با شنیدن مَثلها، صرفاً یک داستان بدون مفهوم روحانی را میشنود و هیچگونه احساس الزام و یا پشیمانی از انکار کلام خدا در او بوجود نمیآید.
- این مَثل، خیلی واضح و گویا نیست. یک معلم خوب میتواند با تکیه بر حقیقت مَثَلها را توضیح دهد و سپس حقیقت را از طریق آنها و یا از طریق تمثیلها تصویرسازی و ملموس سازد. اما عیسی وقتی از مَثلها استفاده میکرد از همان ابتدا به بیان حقیقت نمیپرداخت بلکه مثلها مانند یک در ورودی بودند. شنوندگان عیسی در کنار در وروردی میایستادند و به او گوش میدادند، اگر مَثل برای آنها خوشایند نبود، همانجا بیرون درِ ورودی میماندند امّا اگر مَثل برای آنها خوشایند بود میتوانستند از در عبور کنند و داخل شوند و در مورد حقیقت روحانی که در پشت مَثَل نهفته بود و کاربرد آن در زندگیشان بیشتر فکر کنند.
- “اگر کلیدِ مًثل را درک نکنید در حقیقت اصلاً هیچی از آن مَثل را درک نکردهاید. میتوانیم تصور کنیم، وقتی عیسی داشت این مَثل را بدون هیچ تفسیری بیان میکرد، مخاطبان او چه فکرهای متفاوتی در ذهنشان بوجود میآمد.
- کشاورز با خود فکر میکرد: “او به من میگوید، وقتی بذرها را میپاشم باید بیشتر مراقب باشم. من حدس میزنم مقدار زیادی از بذرها را هدر میدهم.”
- سیاستمدار با خود فکر میکرد: “او به من میگوید، من باید تحصیلات کشاورزی را شروع کنم تا بتوانم بیشتر به کشاورزان در کاشت بذر و محصول کمک کنم. “
- خبرنگار روزنامه با خود فکر کرد: “او به من میگوید، در اینجا یک داستان خوب درمورد تأثیر پرندگان بر کشاورزی وجود دارد. این یک ایدۀ خوب برای ستونهای سریالی در روزنامه میباشد.”
- فروشنده با خود فکر کرد: “او مرا برای فروش کود تشویق میکند چون اگر کشاورزان از محصولات من استفاده کنند، بیشتر از آن چیزی که فکر میکنند میتواند برایشان مفید باشد و محصولات بیشتری برداشت کنند.”
- اما هیچیک از آنها تا وقتی عیسی کلید این مَثل را بیان نکرد، نتوانستند حقیقت روحانی آن را درک کنند. بذر (کلید)، کلام خداست (لوقا 11:8). اگر کلید را گم کنیم، تمام مَثل را از دست دادهایم. اگر فکر کنیم بذر (کلید) پول است، مفهوم مثل را از دست دادهایم. اگر فکر کنیم بذر، عشق است، مفهوم مثل را از دست دادهایم. اگر فکر کنیم، بذر کار است، مفهوم مثل را از دست دادهایم. فقط زمانی میتوانیم مفهوم مَثل را درک کنیم که که کلید مَثل را پیدا کنیم: بذر (کلید) کلام خداست.
- بنگرند، امّا نبینند: خوشابحال کسانی که مَثلهای عیسی را درک میکنند، آنها افراد مبارکی هستند. آنها نه تنها از حقایق روحانی که برایشان آشکار شده، نفع میبرند بلکه نسبت به روح القدس مسئول و پاسخگو هستند.
4.(15-11) عیسی مَثَل را شرح میدهد
“معنی مثل این است: بذر، کلام خداست. بذرهایی که در راه میافتد، کسانی هستند که کلام را میشنوند، امّا ابلیس میآید و آن را از دلشان میرباید، تا نتوانند ایمان آورند و نجات یابند. بذرهایی که بر زمین سنگلاخ میافتد کسانی هستند که چون کلام را میشنوند، آن را با شادی میپذیرند، امّا ریشه نمیدوانند. اینها اندک زمانی ایمان دارند، امّا به هنگام آزمایش، ایمان خود را از دست میدهند. بذرهایی که در میان خارها میافتد، کسانی هستند که میشنوند، امّا چون میروند نگرانیها، ثروت و لذات زندگی آنها را خفه میکند و به ثمر نمیرسند. امّا بذرهایی که بر زمین نیکو میافتد، کسانی هستند که کلام را با دلی پاک و نیکو میشنوند و آن را نگاه داشته، پایدار میمانند تا ثمر آورند.”
- بذر، کلام خداست: عیسی کلام خدا (هم کلام مکتوب و هم کلام شفاهی) را به بذر تشبیه میکند. اگر بذر در شرایط نیکو قرار بگیرد (کاشته شود) در خودش قدرتی عظیم برای تولید نسل و حیات دارد.
- این ایده که کلام خدا همان بذر است، در کتاب مقدس بارها تکرار شده است. پولس از این تشبیه در اول قرنتیان 6:3 استفاده میکند. همچنین پطرس مینویسد “زیرا تولد تازه یافتهاید، نه از تخم فانی بلکه تخم غیرفانی، یعنی کلام خدا که زنده و باقی است.” (اول پطرس 23:1).
- “واعظ کلام خدا مانند برزگر است. او خودش بذر را خلق نمیکند بلکه آن را از سرور الهی دریافت کرده است. هیچ کس نمیتواند حتی کوچکترین بذری که روی زمین رشد میکند را خلق کند چه برسد به بذر آسمانی که همان حیات ابدی است.” (اسپورژن)
- بذرهایی که در راه میافتد، کسانی هستند که کلام را میشنوند، امّا ابلیس میآید و آن را از دلشان میرباید، تا نتوانند ایمان آورند و نجات یابند: همانطور که پرندگان بذرهایی که کنار راه افتادند را با ولع میبلعند (لوقا 5:8)، کسانی که با قلبهایی سخت کلام خدا را دریافت میکنند، ابلیس میآید و بذر کلام را از آنها میرباید. کلام خدا در آنها هیچ تأثیری ندارد زیرا هرگز در قلبشان نفوذ نمیکند و خیلی زود از آنها ربوده میشود.
- زمین سر راه، بیانگر کسانی است که کلام خدا را شنیدهاند اما هرگز آن را درک نکردهاند. کلام خدا قبل از اینکه ثمر بیاورد باید درک شود. یکی از کارهای اصلی شیطان این است که افراد را در تاریکیِ درک کلام خدا نگه دارد و مانع فهم انجیل شود. (دوم قرنتیان 3:4-4).
- این مثل به ما میگوید زمانی که کلام خدا موعظه و یا تعلیم داده میشود، شیطان به سختی شروع به کار کردن میکند. به نظر میرسد شیطان بیش از بسیاری از واعظان، قدرت کلام خدا را باور دارد، او میداند زمانی که کلام خدا موعظه یا تعلیم داده میشود باید مانع انجام این کار شود.
- امّا ابلیس میآید، او در انجام کار خودش بسیار وقت شناس و دقیق است. او میداند دقیقاً چه زمانی از موعظه باید وارد شود. او میداند در چنین لحظۀ درستی –البته زمان اشتباه- چطور حواس پرتی در افراد بوجود آورد و ذهن آنها را منحرف کند. گاهی اوقات واعظ خودش فرصتهایی برای این حواس پرتی بوجود میآورد. گاهی اوقات بطور تصادفی با گفتن یک کلمه یا داستان، شرایط برای حواس پرتی ایجاد میشود. گاهی اوقات هم ذهن افراد درگیر برنامۀ روزانۀ دیروز یا فردا و یا کارهایی که باید بعد از کلیسا انجام دهد، است. گاهی اوقات هم یک کودک بانمک و یا بغل دستیای که در گوش دیگری زمزمه میکند، باعث انجام این مزاحمت و حواس پرتی میشود.
- امّا ابلیس میآید و آن را از دلشان میرباید؛ عیسی در اینجا به ما میگوید شیطان فقط سعی نمیکند این کار را انجام دهد، بلکه واقعاً چنین کاری میکند. او برای این کار قدرت دارد. او میبیند، میآید و مغلوب میسازد. اگر چنین چیزی برای مخالفت با کار روح القدس نبود آنگاه در هنگام موعظۀ کلام خدا هیچ اتفاقی در جهت ایجاد مزاحمت رخ نمیداد.
- آن را از دلشان میرباید؛ این جمله هدف شیطان را نشان میدهد. او واقعاً یک الهیدان ماهر است و به خوبی میداند که نجات و ایمان از شنیدن کلام خدا میآید. او به سختی کار میکند تا مانع نجات و قوت روحانی کسانی شود که کلام خدا را میشنوند. درغیراینصورت ممکن است آنها از تأثیر نیکوی شنیدن انجیل بهرهمند شوند.
- اگر ما کلام خدا را دریافت کنیم حتی میتوانیم از استراتژی شیطان هم حکمت بیاموزیم- اگر قلب ما در ارتباط با خدا بماند، فرصتی نیکو برای توبه و ایمان در پیشرو دارند.
- بذرهایی که بر زمین سنگلاخ میافتد کسانی هستند که چون کلام را میشنوند، آن را با شادی میپذیرند، امّا ریشه نمیدوانند. اینها اندک زمانی ایمان دارند، امّا به هنگام آزمایش، ایمان خود را از دست میدهند: دانههایی که در زمین سنگیای میافتند که پوشش خاک آن نازک است، خیلی زود رشد میکند و خیلی زود هم خشک میشود و از بین میرود (لوقا۶:۸)، آنها با اشتیاق فوراً به کلام خدا پاسخ میدهند اما خیلی زود از بین میروند.
- آنها بذر نیکو و محیط گرم دارند، آنها با شادی کلام خدا را میپذیرند؛ هیچ یک از اینها مشکلی ندارد؛ آنها به این دلیل از بین میروند که رطوبت کافی ندارد (لوقا ۶:۸) بنابراین نمیتوانند ریشه بدوانند و به هنگام آزمایش، ایمان خود را از دست میدهند.
- “آنها در ارتباط با روح خدا یک چیزی کم داشتند و آن هم آب کلام خدا بود. “وقتی از شبنم روحانی صحبت میکنیم، در حقیقت به کار روح القدس اشاره میکنیم. وقتی از رودخانۀ حیات صحبت میکنیم، منظورمان چیزهای مقدسی است که از طریق کار روح القدس از تخت خداوند بر ما سرازیر میشود.” (اسپورژن)
- اسپورژن برخی از مسائلی که باعث کمبود رطوبت میشود را بیان میکند:
- الهیات بدون پُری روح
- تجربیات روحانی بدون فروتنی
- عمل بدون محبت قلبی
- ایمان بدون توبه
- عمل بدون روحانیت
- اشتیاق بدون مشارکت
- “ما به روح القدس احتیاج داریم؛ و اگر خداوند روزانه ما را از چشمههای حیات آبیاری نکند، مطمئناً خشک خواهیم شد و از بین خواهیم رفت. پس ای خواهران و برادران، مراقب باشید که رطوبت روح تأثیر پرجلال روح القدس در شما از بین نرود.” (اسپورژن)
- بذرهایی که در میان خارها میافتد، کسانی هستند که میشنوند، امّا چون میروند نگرانیها، ثروت و لذات زندگی آنها را خفه میکند و به ثمر نمیرسند: بذرهایی که در میان خارها میافتند، رشد میکنند و ساقههایشان بلند میشود اما خیلی زود خفه میشوند (لوقا ۷:۸)، این افراد به کلام خدا پاسخ میدهند و تا زمانی رشد میکنند اما خیلی زود توسط چیزهای غیر روحانی خفه میشوند و رشد روحانی آنها متوقف میشود.
- این زمین بیانگر خاک حاصلخیز برای کلام خداست؛ این زمین بقدری حاصلخیز است که همه چیز در آن رشد میکند و همین باعث خفه شدن کلام خدا میشود. در این آیه برخی از خارهایی که در این زمین رشد میکند را نام میبرد: نگرانیها، ثروت و لذات زندگی.
- امّا بذرهایی که بر زمین نیکو میافتد، کسانی هستند که کلام را با دلی پاک و نیکو میشنوند و آن را نگاه داشته، پایدار میمانند تا ثمر آورند: برخی افراد مانند زمین نیکو هستند و کلام خدا را با دلی پاک و نیکو میپذیرند. آنها کلام خدا را در خود حفظ میکنند و ثمر میدهند و هدف از این بذرها را تحقق میبخشند.
- این زمین بیانگر کسانی است که کلام خدا را دریافت میکنند و در زمین خود ثمرۀ نیکو و متناسب میدهند. (لوقا ۸:۸).
- پایدار میمانند تا ثمر آورند: واضح است که این امر از اشتیاق قلبی ناشی میشود-هم اشتیاق برزگر و هم اشتیاق واعظ. ما نباید با شنیدن این مًثل با خود بگوییم: “این زمین دقیقاً تو هستی! و یا، این زمین، من هستم!” بلکه این مثل باید در هر شنوندهای این چالش بوجود آورد که با کمک خداوند زمین قلبش را حاصلخیز سازد و فقط به این طریق کلام نیکوی خداوند در زندگی او بهترین تأثیر را داشته است.
- ما با دیدن این چهار نوع زمین در خودمان، میتوانیم سود ببریم:
- مانند زمین کنار راه، گاهی اوقات اجازه میدهیم این کلام جایی در زندگی ما نداشته باشد.
- مانند زمین سنگلاخ، گاهی اوقات در دریافت کلام خدا اشتیاق نشان میدهیم اما خیلی زود این اشتیاق از بین میرود.
- مانند زمین پر از خار، نگرانیهای این دنیا و یا ثروت فریب دهنده دائماً، کلام خدا و حاصلخیزی در زندگیمان را در خطر خفگی قرار میدهد.
- مانند زمین نیکو، کلام خدا در زندگی ما ثمر میدهد.
- باید به تفاوت هر زمین توجه داشته باشیم. برزگز از یک نوع بذر استفاده میکند و یک نوع بذر میپاشد و شما نمیتواند بذرها را به خاطر محصولات بدست آمدۀ بدون کیفیت سرزنش کنید، تنها عامل بوجود آمدن محصولات متفاوت، زمینهای متفاوت است. “ای شنوندگان عزیزم! امروز خودتان را ارزیابی کنید! شاید شما واعظ را قضاوت کنید اما بهتر است بدانید مهمتر از قضاوت کردن واعظ، قضاوت کردن خودتان است زیرا همین کلامی که وعظ میشود شما را داوری خواهد کرد.” (اسپورژن)
- این مَثل باعث تشویق شاگردان شد. حتی اگر به نظر برسد هیچ عکسالعمل و پاسخی وجود ندارد اما در نهایت همه چیز تحت کنترل خداوند است و بذرها روزی ثمر خواهد داد و این دقیقاً درمورد کسانی است که در مخالفت با عیسی میپرداختند. “شاید همه به این کلام پاسخ ندهند اما بعضیها خواهند بود که به این کلام پاسخ میدهند و ثمر و محصول نیکو به بار میآورند.” (فرانس)
- مَثل برزگر، شنوندگان را وامیدارد تا از خود بپرسند: “من کدام نوع زمین هستم؟ چطور میتوانم قلب و ذهنم را آماده کنم تا به زمینی نیکو تبدیل شود؟” این مثل ما را دعوت میکند تا کلام خدا را دریافت کنیم و در زندگی به کار ببریم.
- مسئولیت آنانی که کلام خدا را دریافت میکنند.
1.(17-16) آنانی که این کلام را دریافت میکنند مسئولیت دارند حقیقت کلام خدا را آشکار کنند و آن را به دیگران هم برسانند.
“هیچ کس چراغ را برنمیافروزند تا سرپوشی بر آن نهد یا آن را زیر تخت بگذارد! بلکه چراغ را بر چراغدان میگذارند تا هرکه داخل شود، روشنایی را ببیند. زیرا هیچ چیز پنهانی نیست که آشکار نشود و هیچ چیز نهفتهای نیست که معلوم و هویدا نگردد.”
- هیچ کس چراغ را برنمیافروزند تا سرپوشی بر آن نهد یا آن را زیر تخت بگذارد! بلکه چراغ را بر چراغدان میگذارند: حقیقت به دلیل ماهیت و مفهومی که دارد، آشکار میشود؛ و البته خداوند هم وعده داده است که این اتفاق خواهد افتاد (بلکه چراغ را بر چراغدان میگذارند تا هرکه داخل شود، روشنایی را ببیند).
- تا هرکه داخل شود، روشنایی را ببیند: اگر شما حقیقت خدا را داشته باشید آنگاه این مسئولیت خطیر را دارید که در هر شرایط و طریقی که خداوند به شما میدهد آن را گسترش دهید، حتی شما به عنوان کسی که درمانی برای بیماریهای مهلک زندگی دارد، مسئولیت اخلاقی گسترش این درمان را دارید؛ خداوند چراغ شما را روشن نکرده که آن را پنهان کنید.
- با آوردن دیگران در جایی که میتوانند کلام خدا را بشنوند، هم باعت انتشار کلام و هم انتشار تأثیر آن بر دیگران میشویم. این بهترین روش برای انجام این دو کار است.
2.(18) کسانی که کلام خدا را میشنوند، پاسخگو خواهند بود، بنابراین باید مراقب باشیم چطور این کلام را میشنویم.
“پس دقّت کنید چگونه میشنوید، زیرا به آن که دارد بیشتر داده خواهد شد و از آن که ندارد، همان هم که گمان میکند دارد، گرفته خواهد شد.”
- پس دقّت کنید چگونه میشنوید: شنیدن کلام خدا بسیار خوب است. اما بهتر آن است که دقت کنیم چگونه به این کلام گوش میدهیم. عیسی به شنوندگانش هشدار میدهد زمین قلب و ذهنتان را آماده سازید، مانند کسانی نباشید که فقط واعظ کلام را قضاوت میکنند بلکه خودتان را به عنوان شنوندگان قضاوت و ارزیابی کنید.
- ما نباید کلام خدا را منفعلانه فقط بشنویم، در حقیقت شنیدن کلام خدا بدون درگیر شدن قلب، ذهن و اراده امری خطرناک است. فقط شنوندۀ کلام خدا بودن و بجا نیاوردن آن کلام به معنای نابودی است. (لوقا 49:6).
- عیسی در این موعظهاش میگوید “دقّت کنید چگونه میشنوید”، چارلز اسپورژن برخی از روشهای با دقت شنیدن کلام خدا را ذکرمیکند:
- با دقت گوش کنید، با تمرکز.
- با ایمان گوش کنید، مطیعانه.
- بدون غرض ورزی گوش کنید، صادقانه.
- فداکارانه گوش کنید، باسرسپردگی.
- با اشتیاق گوش کنید، در روح.
- با حساسیت گوش کنید، با احساس.
- متواضعانه گوش کنید، شکرگزارانه.
- به آن که دارد بیشتر داده خواهد شد: وقتی کلام خدا را میشنویم و با شادی آن را دریافت میکنیم، از گنجینههای روحانی خداوند بیشتر به ما داده خواهد شد.
- بیشتر داده خواهد شد: چه چیزی بیشتر؟ اشتیاق بیشتر در شنیدن. درک بیشتر از چیزی که میشنویم. بدست آوردن برکات بیشتر از آنچه که میشنویم.
- بیشتر داده خواهد شد: عیسی به ما یادآوری میکند که رشد روحانی یک حرکت در جهت مثبت یا منفی است وقتی که ما به دریافت کلام و بجا آوردن آن عادت داریم، این عادات در ما رشد میکند. وقتی آن عادات روحانی را ترک میکنیم، به سختی میتوان آنها را دوباره بازگرداند.
- همان هم که گمان میکند دارد: گاهی اوقات افراد فکر میکنند روحانی هستند، اما اینطور به نظر نمیآید و آنها فقط خیال میکنند روحانی هستند. فریسیان جزو این گروه بودند. کلیسای لائودیکیه هم مانند این گروه از افراد بودند (مکاشفه 14:3-22). اعضای کلیسای لائودیکیه به خودشان میگفتند “من دولتمندم، مال اندوختهام و به چیزی محتاج نیستم.” اما نمیدانستند درحقیقت “تیرهبخت، اسف انگیز، مستمند، کور و عریان” بودند.
3.(21-19) با شنیدن و اطاعت از کلام خدا نشان میهیم که به عیسی نزدیک هستیم.
در این هنگام، مادر و برادران عیسی آمدند تا او را ببینند، امّا ازدحام جمعیت چندان بود که نتوانستند به او نزدیک شوند. پس به وی خبر دادند که: “مادر و برادرانت بیرون ایستادهاند و میخواهند تو را ببینند.” در پاسخ گفت: “مادر و برادران من کسانی هستند که کلام خدا را میشنوند و به آن عمل میکنند.”
- در این هنگام، مادر و برادران عیسی آمدند تا او را ببینند، امّا ازدحام جمعیت چندان بود که نتوانستند به او نزدیک شوند: شاید انتظار داشتیم که خانوادۀ عیسی از امتیاز و جایگاهی خاص نزد او برخوردار باشند و با دیدن اینکه چنین امتیاز ویژهای برای آنان وجود نداشت، متعجب میشویم.
- به نظر میرسد برادران عیسی قبل از مرگ و قیام او، هرگز از خدمت او حمایت نکردند (یوحنا 5:7، مرقس 21:3) .
- برادران… برادران… برادران: واضح است که عیسـی برادران و خواهران بسیاری داشت. نظریۀ کاتولیکهای رومی دربارۀ بکارت همیشگی مریم، با مفهوم متون انجیل درتضاد است.
- “به سادگی میتوانیم درک کنیم که “برادران” در این متن، اشاره دارد به پسران مریم و یوسف و درنتیجه آنها برادران عیسی از طرف مادرش مریم بودند.” تلاشهای بسیاری برای روشن سازی مفهوم برادران در این آیه انجام شد “هیچ چیزی بی ثمرتر از حمایت از یک عقیدۀ دینیای نیست که عهدجدید خودش آن را انکار میکند.” (کارسون)
- “فیتزمر[2] دانشمند کاتولیک به حقیقت این امر اعتراف میکند. او درمورد بکارت همیشگی مریم مینویسد “در عهدجدید هیچ مدرکی مبنی بر “باکرگی همیشگی” یافت نمیشود. این باور و یا باورهایی این چنین فقط امکان دارد از قرن دوم رواج یافته باشد.” (پیت)
- مادر و برادران من کسانی هستند که کلام خدا را میشنوند و به آن عمل میکنند: عیسی اعلام میکند که نزدیکترین اعضای خانوادۀ او کسانی هستند که کلام خدا را میشنوند و اطاعت میکنند. با شنیدن و بجا آوردن کلام خدا میتوانیم به عیسی نزدیک شویم. انجام مداوم این کار به ما رابطهای نزدیکتر از یک رابطۀ معمولی خانوادگی با عیسی میبخشد. این جمله بینظیر است.
- ممکن است کسی تمام روز دعا کند، پرستش کند و یا روزه بگیرد اما کلام خدا را نشنود و به آن عمل نکند. این افراد در حقیقت به خدا نزدیک نمیشوند.
- آرام کردن طوفان
1.(23-22) دریای طوفانی جلیل
روزی عیسـی به شاگردان خود گفت: “به آن سوی دریاچه برویم.” پس سوار قایق شدند و به پیش راندند. و چون میرفتند، عیسی به خواب رفت. ناگاه تندبادی بر دریا وزیدن گرفت، چندان که قایق از آب پر میشد و جانشان به خطر افتاد.
- به آن سوی دریاچه برویم: عیسی با بیان این کلمات، به شاگردان وعدهای داد. او نگفت: “بیایید برویم و در دریای جلیل نابود شویم.” او به شاگردانش وعده داد که آنها به آن سوی دریاچه خواهند رفت.
- “دریاچۀ جلیل در طولانیترین قسمت 21 کیلومتر طول و در عریضترین قسمت حدود 13 کیلومتر پهنا دارد. در این قسمت خاص آنها در حدود 8 کیلومتری ساحل بودند.” (بارکلی)
- یونس به دلیل نافرمانی از کلام خدا اسیر طوفان شد اما شاگردان به دلیل اطاعت از خدا گرفتار طوفان شدند.” (ویرسبی[3])
- چون میرفتند، عیسی به خواب رفت: این حقیقت که عیسی احتیاج به خواب داشت، شاید برای ما شگفت انگیز باشد اما این موضوع ذات انسانی او را نشان میدهد. او نیز خسته میشد و گاهی اوقات هرجایی که میتوانست میخوابید، حتی در جاهای نامتعارف.
- “این خوابی بود که از یک زندگی سخت نشأت میگرفت که شامل فشار مداوم فکری و جسمی بود.” (بروس)
- شاید این حقیقت که او میتوانست در این شرایط بخوابد ما را تحت تأثیر قرار دهد. ذهن و قلب او به اندازۀ کافی آرام بود و به محبت و مراقبت پدر آسمانی خود در آسمان اعتماد داشت به همین دلیل میتوانست حتی در چنین طوفانی هم بخوابد.
- ناگاه تندبادی بر دریا وزیدن گرفت: دریای جلیل به دلیل طوفانهای ناگهانی و سهمگین معروف بود. وحشت شاگردان (که بسیاری از آنها به عنوان صیادان، طوفانهای این دریا را تجربه کرده بودند) نشان دهندۀ شدت این طوفان است. (مرقس 40:4)
2.(25-24) عیسی طوفان را آرام میکند.
شاگردان نزد عیسی رفتند و او را بیدار کرده، گفتند: “ای استاد، ای استاد، چیزی نمانده غرق شویم!” عیسی بیدار شد و بر باد وامواج خروشان نهیب زد. توفان فرو نشست و آرامش برقرار شد. پس به ایشان گفت: “ایمانتان کجاست؟” شاگردان با بهت و وحشت از یکدیگر میپرسیدند: “این کیست که حتی به باد و آب فرمان میدهد و از او فرمان میبرند.”
- شاگردان نزد عیسی رفتند و او را بیدار کرده، گفتند: “ای استاد، ای استاد، چیزی نمانده غرق شویم!”: شاگردان از اینکه عیسی خوابیده بود، ناراحت بودند و تصور میکردند او طوری خوابیده که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است. آنها به کمک او احتیاج داشتند پس رفته و او را بیدار کردند.
- ما هم مانند رسولان در بسیاری مواقع فریاد بر میآوریم “ای استاد، ای استاد، چیزی نمانده نابود شویم.” اگر قایق آنها غرق میشد، همۀ آنها با قایق غرق میشدند- مأموریت او، امید آنها، هدف مهمی که او آنها را برایش خوانده بود، همه چیز باهم از بین میرفت. (مورگان)
- “چقدر در حین انجام مأموریتی که خدا ما را برای آن فراخوانده، نگران و مضطرب میشویم! وقتی طوفان میآید تصور میکنیم همه چیز از بین خواهد رفت. اما او به ما میگوید: “ایمانتان کجاست؟” (مورگان)
- عیسی بیدار شد و بر باد وامواج خروشان نهیب زد: عیسی فقط طوفان و دریا را آرم نکرد بلکه بر باد و امواج خروشان نهیب زد و به آنها فرمان داد. همین باعث ترس شدید شاگردان شد، روش برخورد عیسی با این اتفاق، چنین تفکری را ایجاد میکند که شیطان در این طوفان بطرز چشمگیری دست داشته است.
- به عقیدۀ آدام کلارک، ” احتمالاً دریا توسط شیطان خروشان شده بود، زیرا که او رئیس قدرت هواست او میخواست نویسندگان و واعظان انجیل را که همگی در یک قایق کوچک بودند را غرق کند تا از این طریق اهداف خدا را در هم بشکند و مانع نجات بشر از دنیای نابود شده، شود. چه موقعیت بینظیری برای دشمن بشر فراهم شده بود!”
- ایمانتان کجاست؟ عیسی نگفت “اوه، چه طوفانی!” بلکه به آنها گفت “ایمانتان کجاست؟” این طوفان عیسی را پریشان نکرد اما بیایمانی شاگردان باعث تشویش و اضطراب او میشد.
- بیایمانی آنها به این دلیل نبود که از این شرایط هولناک ترسیده بودند بلکه به این خاطر بود که عیسی به آنها گفته بود “به آن سوی دریاچه برویم.” (لوقا 22:8) عیسی نگفته بود “بیائید سعی کنیم از رودخانه عبور کنیم و شاید در این راه همه غرق شویم.”
- شرایط سخت (مانند طوفانها) نشان دهندۀ بیایمانی نیست. بیایمانی، انکار وعده و یا فرامین خداوند است که در یک شرایط خاص آشکار شده است.
- شاگردان باید میدانستند که خدا اجازه نخواهد داد مسیح در یک قایق در حال عبور از دریای جلیل غرق شود و جانش را از دست بدهد. امکان نداشت داستان عیسی مسیح با غرق شدن در دریای جلیل پایان پذیرد.
- این گزارش نشان دهندۀ مراقبت مداوم عیسی از قومش است. “امروزه بسیاری از مسیحیان وجود دارند که فکر میکنند قایقشان در حال غرق شدن است! من از شنیدن ناله و تکرار این طرز فکر در میان برخی دوستانم خسته شدهام. این قایق نمیتواند غرق شود زیرا عیسی در ان حضور دارد.” (مورگان)
- شاگردان با بهت و وحشت…: آنها باید از آرام شدن طوفان، آرامی میگرفتند و خیالشان راحت میشد اما وقتی آنها در میان چنین طوفان سهمگینی بودند و عیسی این طوفان را آرام کرد، وجود آنها پر از ترس شد.
- شاگردان بهت زده شدند. دیدن چنین اقتداری بر طبیعت، باعث شد بپرسند “این کیست؟” فقط خداوند، یهوه میتواند چنین کاری کند، فقط او چنین قدرت و اقتداری دارد: “ای یهوه، خدای لشکرها، کیست مانند تو؟ خداوندا، تو نیرومندی و امانت تو احاطهات کرده است. بر خروش دریا فرمان میرانی، و چون امواجش برخیزند، آنها را فرومینشانی.” (مزامیر 8:89-9).
- در این لحظات کوتاه، شاگردان هم ذات بشریت عیسی را دیدند (اینکه از فرط خستگی خوابش برده بود) و هم ذات خدوندی او را. آنها دیدند که عیسی حقیقتاً کیست: خدای کامل و انسان کامل.
- شفای مرد دیوزده
1.(29-26) توصیف شخص دیوزده
پس به ناحیۀ جراسیان رسیدند، که آن سوی دریا، مقابل جلیل قرار داشت. چون عیسی قدم بر ساحل نهاد، مردی دیوزده از مردمان آن شهر بدو برخورد که دیرگاهی لباس نپوشیده و در خانهای زندگی نکرده بود، بلکه در گورها به سر میبرد. چون او عیسی را دید، نعره برکشید و به پایش افتاد و با صدای بلند فریاد برآورد: “ای عیسی، پسر خدای متعال، تو را با من چه کار است؟ تمنا دارم عذابم ندهی!” زیرا عیسی به روح پلید دستور داده بود از او به درآید. آن روح بارها او را گرفته بود و با آنکه دست و پایش را به زنجیر میبستند و از او نگهبانی میکردند، بندها را میگسست و دیو او را به جاهای نامسکون میکشاند.
- ناحیۀ جراسیان: بر طبق تحقیقات بسیار، این منطقه در قسمت غربی دریاچۀ جلیل بود و بیشترین قسمت آن، در منطقۀ غیریهودی دکاپولیس، ناحیۀ وسیعی از شهرهای غیریهودی بود.
- مردی دیوزده از مردمان آن شهر بدو برخورد: در این متن، بیشترین جزئیات دربارۀ شخص دیوزده است که در انجیل داریم. مشخصات شخص دیوزده به خوبی در این آیات مطرح شده است.
- این شخص برای مدت طولانیای در تسخیر دیوها و ارواح شریر بوده است.
- او لباس نپوشیده بود و زندگی او بیشتر به حیوانات شباهت داشت نه به انسانها. (در خانهای زندگی نکرده بود، بلکه در گورها به سر میبرد… دیو او را به جاهای نامسکون میکشاند).
- این مرد در میان مردگان و بدنهای فاسد شده (در گورها) زندگی میکرد که چنین چیزی برخلاف شریعت یهود و غریزۀ انسانی بود.
- او قدرت مافوق طبیعی داشت. (بندها را میگسست.)
- او خودش را شکنجه میکرد و به خود آسیب میرساند. “با سنگ خودش را زخمی میکرد.” (مرقس 5:5)
- او رفتاری غیرقابل کنترل داشت. “هیچکس را یارای رام کردن او نبود.” (مرقس 4:5)
- متأسفانه برخی مسیحیان فکر میکنند روحالقدس با روشی مشابه و اینچنین عمل میکند یعنی کنترل عملکرد بدن را تحت الشعاع قرار میدهد و شخص را به کارهای عجیب و متناقض وامیدارد.
- میتوانیم مطمئن باشیم که زندگی این شخص از اول بدینگونه نبوده است. او زمانی با دیگران در شهر و یا روستایش زندگی میکرد، اما رفتارهای عجیب و وحشیانۀ او باعث شد تا مردم روستایش متقاعد شوند که او یک دیوزده و یا حداقل دیوانه است. آنها او را با زنجیر میبستند تا به دیگران آسیب نرساند اما او هردفعه زنجیرها را پاره میکرد. سرانجام آنها او را از شهر بیرون کردند و از آن پس او در قبرستان زندگی کرد. بدین طریق یک مرد دیوانه در میان قبرها به تنها کسی که میتوانست آسیب برساند، خودش بود.
- دیو او را به جاهای نامسکون میکشاند: “مانند یک اسب که توسط سوارکار خود هدایت میشود و یا یک کشتی که بوسیلۀ سکان کنترل میشود.” (تراپ)
- مردی دیوزده … بدو برخورد: این جمله به این معناست که عیسی مستقیماً به دنبال او نرفته بود اما او خودش به سمت عیسی آمده بود.
- عیسی به روح پلید دستور داده بود از او به درآید: این مرد نمیتوانست خودش را برهاند اما عیسی بر تمام ارواح پلید اقتدار دارد.
- تو را با من چه کار است؟ تمنا دارم عذابم ندهی! این خواستۀ آن مرد نبود بلکه روح پلید بود که در او سخن میگفت. روح پلید نمیخواست بدنی را که در آن سکونت داشت را ترک کند.
- دیوزدگی زمانی اتفاق میافتد که یک روح پلید در بدن یک شخص سکونت کند و از آن زمان به بعد شروع به نشان دادن شخصیت خودش از طریق شخصیت شخص میزبان میکند. دیوزدگی در دنیای امروز نیز وجود دارد، ما نباید نسبت به فعالیتهای ارواح شریر بیتوجه باشیم و آنها را نادیده بگیریم و البته نباید بیش از حد نیز به این فعالیتها توجه نشان دهیم.
- در این متن دقیقاً به ما گفته نشده است که چگونه یک شخص، دیوزده میشود، البته میتوانیم این استنباط را داشته باشیم که دیوزدگی میتواند با یک دعوت –آگاهانه یا ناآگاهانه- انجام پذیرد، اما راههای دیگر این اتفاق در اینجا ذکر نشده است.
- خرافات، فالگیری، اعمال و بازیهای به ظاهر بیخطر ماوراءالطبیعه، احضار ارواح، فریب new age، جادوگری، مصرف مواد مخدر و … درهای باز برای فریب ایمانداران و خطر تسخیر توسط ارواح شریر برای بیایمانان را به همراه دارد.
- مردم اغلب به این دلیل خود را درگیر جادوگری و کارهای شیطانی میکنند که به نظرشان اینگونه کارها، عمل میکند و آنها را به چیزی که میخواهند میرساند. متأسفانه باید بگویم اینگونه چیزها هرگز عمل نمیکند، بلکه روح پلید از طریق این فعالیتها، کار میکند.
- میتوانیم بگوییم ارواح شریر به همان دلیلی میخواهند در بدنهای اشخاص زندگی کنند که یک شخص قاتل، اسلحه را میخواهد- بدن افراد، اسلحهای است که آنها میتوانند از آن برای کارهایی ضد خداوند استفاده کنند. ارواح پلید همچنین به انسانها حمله میکنند زیرا از صورت خداوند در انسان نفرت دارند بنابراین سعی میکنند با توهین به انسان و مجبور کردن او به فعالیتهای شریرانه، این صورت را از بین ببرند.
- ارواح پلید درمورد مسیحیان نیز همین هدف را دنبال میکنند (خراب کردن صورت خدا) اما استراتژی آنها محدود شده است؛ زیرا که ارتش آنها توسط کار مسیح بر روی صلیب خلع سلاح شده است (کولسیان 15:2) اما با این وجود آنها همچنان میتوانند مسیحیان را فریب دهند و بترسانند و آنگاه آنها را با ترس و بیایمانی اسیر میکنند.
- تمنا دارم عذابم ندهی! این یک اصطلاح کنایهآمیز است زیرا که این مرد دائماً توسط ارواح پلید شکنجه میشد و او در بدن، فکر و روانش عذاب میکشید. با اینحال فکر میکرد عیسی میخواهد او را عذاب دهد.
- ای عیسی، پسر خدای متعال: این پاسخ ارواح پلید در برابر فرمان عیسی به ترک بدن آن مرد، بود. این تنها راهی بود که آنها میتوانستند سعی کنند از طریق آن مانع کار عیسی شوند.
- در پشت صحنۀ همۀ این داستان، باور باستانی بود که میگوید اگر شما اسم طرف مقابل را بدانی و یا او را به نام بخوانی، آنگاه اقتدار روحانی بر آن شخص خواهی داشت و به همین دلیل است که این روح ناپاک عیسـی را با نام کامل مورد خطاب قرار میدهد: ای عیسی، پسر خدای متعال. بر طبق این باور در میان مردمان آن زمان، این کار روح پلید مانند یک شلیک به سمت عیسی بود که بینتیجه ماند.
- بنابراین، آنها در مورد خطاب قرار دادن عیسی، حقایق الهیاتی درستی دارند اما آنها قلب درستی ندارند. ارواح پلیدی که در آن مرد ساکن بودند به نوعی “ایمان” به عیسی داشتند. آنها هویت عیسی را حتی بهتر از رهبران مذهبی میشناختند. اما ایمان و شناخت آنها نسبت به عیسی آنگونه نبود که باعث نجاتشان شود. (یعقوب 19:2).
2.(33-30) اقتدار عیسی بر ارواح پلید
عیسی از او پرسید: “نامت چیست؟” پاسخ داد: “لژیون” زیرا دیوهای بسیاری به درونش رفته بودند. آنها التماس کنان از عیسی خواستند که دستور ندهد به هاویه روند. در آن نزدیکی، گلۀ بزرگی خوک در دامنۀ تپه مشغول چرا بود. دیوها از عیسی خواهش کردند اجازه دهد به درون خوکها روند، و او نیز اجازه داد. پس، دیوها از آن مرد بیرون آمدند و به درون خوکها رفتند، و خوکها از سراشیبی تپه به درون دریا هجوم بردند و غرق شدند.
- نامت چیست؟ بر طبق رسوم اخراج ارواح در یهودیت در آن زمان، باید شخصی که این کار را انجام میدهد نام آن روح پلید را بداند تا بتواند بر آن اقتدار داشته باشد و شخص دیوزده را آزاد سازد. با اینحال عیسی باوجود اینکه نام آن دیو را پرسیده بود اما برای آزادسازی از نام او استفاده نکرد. اقتدار او بر دیوها و ارواح پلید فراتر از باورها و خرافات بود.
- پاسخ داد: “لژیون”: شاید عیسـی نام آن دیو را پرسید تا ما بتوانیم متوجه وسعت این مشکل شویم، نام آن دیو نشان داد که آن مرد توسط تعداد بسیاری روح پلید تسخیر شده است. باید توجه داشته باشیم که لژیون یک اسم نبود بلکه تلاشی بود برای ایجاد رعب و وحشت و فراری دادن.
- لژیون رومی اغلب از شش هزار مرد جنگی تشکیل میشد. البته این حقیقت به این معنی نیست که شش هزار روح پلید در آن مرد ساکن بودند بلکه به این معنی است که تعداد آن ارواح بسیار زیاد بود.
- شاید آن ارواح با گفتن این نام تلاش میکردند عیسی را بترسانند. یک حیوان شکاری معمولا سعی میکند خودش را بزرگتر از شکارچیانی که در پی او هستند، نشان دهد. این ارواح شریر ادعا کردند بسیار زیاد هستند و به اشتباه تصور کردند میتوانند عیسـی را بترسانند. لژیون درواقع گفت: “ما بسیار زیاد هستیم، ما متحد هستیم، ما آماده جنگ هستیم، ما قدرتمند هستیم.”
- برطبق باورهای آن زمان، مردم فکر میکردند ارواح ناپاک بسیار قدرتمند هستند و کسی را یارای مقاومت با آنها نیست. آن ارواح پلید عیسـی را میشناختند و نام کامل او را اعتراف کردند. وقتی عیسی نامشان را پرسید آنها از پاسخ دادند طفره رفتند و سرانجام امیدوار بودند با تعداد زیادشان باعث ترس عیسی شوند اما عیسی گرفتار دام خرافات باستانی نشد و به راحتی ارواح ناپاک را از آن مرد بیرون کرد.
- آنها التماس کنان از عیسی خواستند که دستور ندهد به هاویه روند: ارواح پلیدی که در آن مرد بودند نمیخواستند در هاویه اسیر شوند، هاویه گودال بیانتهایی است که در مکاشفه 11:9 توصیف شده است. ظاهراً مکانی برای زندانی کردن ارواح پلید است.
- این ارواح نمیخواستند فعالیتشان را متوقف کنند. “برای ارواح فعالیت نداشتن مانند زندانی بودن در جهنم است.” (تراپ)
- پس، دیوها از آن مرد بیرون آمدند و به درون خوکها رفتند: این تصور که دیوها میتوانند در بدن حیوانات ساکن شوند به نظر عجیب است اما در پیدایش 3 این حقیقت نشان داده اشده است همچنین این ارواح ناپاک تمایل داشتند به درون خوکها که حیوانات نجس بودند، فرستاده شوند.
- توجه کنید که دیوها نمیتوانستند بدون اجازۀ عیسی خوکها را گرفتار سازند. “از آنجایی که ارواح پلید نمیتوانند بدون اجازۀ خداوند، حتی به یک خوک وارد شوند، پس چقدر قدرت آنها در برابر کسانی که زیر حفاظت خداوند هستند، اندک و ناچیز است!” (کلارک)
- ” شیطان ترجیح میدهد حتی در جایی که نمیتواند شرارتی انجام دهد، خشم ایجاد کند. او آنقدر به انجام شرارت علاقه دارد که اگر نتواند درمورد انسان کار شریرانهای انجام دهد، بر روی حیوانات شرارت انجام میدهد.” (اسپورژن)
- عیسی به ارواح پلید اجازه داد وارد خوکها شوند چون هنوز زمان انجام اقتدار کامل او بر دیوها و ارواح ناپاک فرانرسیده است- بر روی صلیب این زمان فرا رسید. کولسیان 15:2 به ما میگوید که صلیب عیسی دیوها و ارواح پلید را در حمله به ایمانداران خلع سلاح کرد. او با کارش بر روی صلیب بر آنها پیروز شد و یک نمایش عمومی از شکست آنها نشان داد.
- خوکها از سراشیبی تپه به درون دریا هجوم بردند و غرق شدند: ذات نابودگر ارواح پلید با این عمل آنها در خوکها به خوبی نمایان میشود. آنها مانند ارباب خود، شیطان هستند. او نیز میخواهد، بدزدد، بُکُشد و نابود کند. (یوحنا 10:10).
- این حقیقت کمک میکند تا بهتر درک کنیم که چرا عیسی اجازه داد دیوها وارد خوکها شوند، او میخواست هدف واقعی این دیوها را نشان دهد. آنها میخواستند همانطور که خوکها را از بین بردند آن مرد را هم از بین ببرند. زیرا انسان به شباهت خدا آفریده شده است، آنها نمیتوانستند به این راحتی آن مرد را از بین ببرند اما دقیقاً همان قصد را داشتند: آنها قصد داشتند کاملاً او را نابود کنند.
- برخی عقیده دارند این کار عیسی، انجام ناعدالتی در حق صاحب خوکها بود. “صاحبان خوکها اموال خود را از دست دادند؛ بله، و با این اتفاق فهمیدند که ثروتهای موقت در برابر خداوند چقدر بیارزش هستند. شاید عیسی باعث آزاردگی آنها شد اما گاهی اوقات آزردگیها ما را از طریق فیض آزاد میسازند؛ گاهی اوقات عدالت، ما را به دلیل بدست آوردن و حفظ ناعادلانۀ برخی چیزها مجازات میسازد.” (کلارک)
- اسپورژن نظرات خوبی دربارۀ از بین رفتن خوکها دارد:
- “خوکها، مرگ را به دیوزدگی ترجیح میدادند؛ و اگر انسانها از خوکها بدتر نباشند پس آنها هم باید همین عقیده را داشته باشند.”
- آنها به سختی دویدند زیرا که شیطان آنها را میراند.”
- شیطان گلۀ خود را به سمت مقصد تباهی سوق میدهد.”
3.(37-34) عکسالعمل تماشاچیان از دیدن رهایی مرد دیوزده
چون خوکبانان این را دیدند، گریختند و در شهر و روستا، ماجرا را بازگفتند. پس مردم بیرون آمدند تا آنچه روی داده بود ببینند و چون نزد عیسی رسیدند و دیدند آن مرد که دیوها از او به درآمده بودند، جامه به تن کرده و عاقل پیش پاهای عیسی نشسته است، ترسیدند. کسانی که ماجرا را به چشم دیده بودند، برای ایشان بازگفتند که مرد دیوزده چگونه شفا یافته بود. پس همۀ مردم ناحیۀ جراسیان از عیسی خواستند از نزدشان برود، زیرا ترسی عظیم بر آنان چیره شده بود. او نیز سوار قایق شد و رفت.
- ترسیدند… ترسی عظیم بر آنان چیره شده بود: آنها از مرد شفا یافته و آزاد بیشتر از یک مرد دیوزده ترسیدند. آنها وقتی دیدند آن مرد، عاقل شده و نزد پاهای عیسی نشسته است، ترسیدند.
- قسمتی از ترس آنها به این دلیل بود که باورها و خرافات آنها از هم گسیخته شده بود و نمیتوانستند این اتفاق را با افکار قدیمیشان تطبیق دهند. برطبق باور غلط آنها، ارواح پلید قدرت بسیار زیادی دارند و آنها حتی بر عیسی نیز اقتدار دارند و چیزی را که دیده بودند نمیتوانستند باور کنند. آنها احتیاج به زمان داشتند تا این حقیقت را بپذیرند.
- پس همۀ مردم ناحیۀ جراسیان از عیسی خواستند از نزدشان برود: به نظر میرسید برای آنها مهم نبود که آن مرد دیوزده و آزاردهنده را در میان خود داشته باشند اما برایشان مهم بود که عیسی را درمیان خود نداشته باشند- آنها از او خواستند که آنجا را ترک کند- او هم همین کار را کرد.
- کار عیسی باعث شد همۀ جمعیت باهم متحد شوند و برای ملاقات و صحبت با عیسی بیرون آمدند؛ البته این یک اتحاد نیکو نبود. “در اینجا شهری را داریم که با هم متحد دعا کردند، آنها به ضد برکت خودشان دعا کردند… این یک دعای هولناک بود اما خداوند این دعا را شنید و برآورده ساخت پس عیسی آنجا را ترک کرد و از سواحل آنها دور شد.” (اسپورژن)
- گاهی اوقات مردم از کاری که عیسی میخواهد در زندگیشان انجام دهد بیشتر از کاری که شیطان در آن لحظه در حال انجام دادن در زندگیشان است، میترسند، آنها اغلب عیسی را پس میزنند – و عیسی هم آنها را ترک میکند.
4.(39-38) عکسالعمل مردی که عیسی او را از دیوها آزاد کرده بود.
مردی که دیوها از او بیرون آمده بودند، از عیسی تمنا کرد بگذارد با وی همراه شود، امّا عیسی او را روانه کرد و گفت: “به خانۀ خود برگرد و آنچه خدا برایت کرده است، بازگو.” پس رفت و در سرتاسر شهر اعلام کرد که عیسی برای او چه کرده است.
- مردی که دیوها از او بیرون آمده بودند: شاید این مرد برای باقی زندگیاش، با همین نام خوانده شود. این یک نام شگفت انگیز است زیرا به یادآورندۀ کار عظیمی است که عیسی برای او انجام داده است.
- از عیسی تمنا کرد بگذارد با وی همراه شود: میتوانیم تصور کنیم که این مرد نزد پاهای عیسی نشسته است (لوقا 35:8) اما سپس میخواهد میخواهد با عیسی همراه شود و به عنوان یکی از شاگردانش او را پیروی کند.
- این مرد فقط کار عیسی را نمیخواست بلکه تغییر قلبش نشان میدهد که او خودِ عیسی را نیز میخواهد.
- امّا عیسی او را روانه کرد: اشتیاق این مرد برای پیروی از عیسی، امری نیکو بود اما عیسی به او اجازۀ چنین کاری نداد زیرا عیسی میدانست او خدمت مهمتری در خانواده و جامعهاش میتواند انجام دهد.
- گاهی اوقات ما به سختی میتوانیم راههای عیسی را درک کنیم. مردم این شهر درخواستی نامبارک از عیسی داشتند (از او خواستند آنجا را ترک کند) و عیسی به دعای آنها پاسخ مثبت داد. مردی که دیوها از او بیرون آمده بودند، درخواستی مبارک از عیسی داشت: بگذارد با وی همراه شود، اما عیسی به دعای او پاسخ منفی داد.
- البته مخالفت عیسی برای همراهی او، به این دلیل بود که این شخص میتوانست، نوری باشد در میان مردم این شهرهای غیریهود که عیسی و شاگردانش نمیتوانستند به آن مکانها بروند و یا اینکه آنها را در این شهرها نمیپذیرفتند. عیسی نه تنها او را از ارواح پلید آزاد ساخت بلکه او را از هر خرافات و باور غلطی شفا بخشید. او فکر میکرد برای اینکه دیگر آن ارواح پلید برنگردند، باید نزدیک عیسی بماند. “شاید دعای او به این جهت برآورده نشد که باید بر ترسهایش غلبه میکرد، به نظر من او میترسید مبادا دیوها بازگردند و این مرد به همین دلیل مشتاق بود که همراه عیسی برود. اما عیسی ترس را از او برداشت و به گفت: نیازی نیست کنار من باشی، من تو را شفا بخشیدم و هرگز دوباره بیمار نخواهی شد.” (اسپورژن)
- ” در اینجا میتوانیم یک اشتباه و ضعف دیرینه را در این مرد ببینیم، او به شدت میخواست در کنار حضور جسمانی مسیح باشد… مسیح نمیخواست این مرد به حضور فیزیکی او وابسته باشد بلکه میخواست به قدرت مطلقش وابسته باشد.” (تراپ)
- پس رفت و در سرتاسر شهر اعلام کرد که عیسی برای او چه کرده است: این یک پیغام عظیم است و پیغامی است که همۀ پیروان عیسی باید بتوانند آن را موعظه کنند. داستان این مرد نشان میدهد که هر زندگی و حیاتی برای مسیح ارزش دارد و به همین دلیل او به آن سوی دریاچۀ جلیل رفت. همچنین داستان این مرد نشان میدهد که با عیسی هیچکس ناامید نمیشود زیرا اگر این مرد توانست تغییر کند پس هر کسی میتواند.
- عیسی به او گفت آنچه خدا برایت کرده، بازگو، و آن مرد با دیگران در مورد اینکه عیسی برای او چه کرده است، صحبت کرد. در این دو جمله هیچ تضادی وجود ندارد زیرا عیسی، خداوند است.
- شفای یک زن و برخاستن یک دختر از مردگان
1.(42-40) تقاضای پدری از عیسی برای شفای دخترش
چون عیسی بازگشت، مردم به گرمی از او استقبال کردند، زیرا همه چشم به راهش بودند. در این هنگام، مردی یایروس نام، که رئیس کنیسه بود، آمد و به پای عیسی افتاده التماس کرد به خانهاش برود، زیرا تنها دخترش که حدود دوازده سال داشت، در حال مرگ بود. هنگامی که عیسی در راه بود، جمعیت سخت بر او ازدحام میکردند.
- مردم به گرمی از او استقبال کردند: عیسـی مناطق غیریهودی در نواحی دریای جلیل، جایی که آن مرد دیوزده را ملاقات کرده بود را ترک کرد. او اکنون به شهرهای یهودی در آن سوی دریاچه بازگشت و جمعیت زیادی در آنجا منتظر وی بودند.
- رئیس کنیسه بود: رئیس کنیسه در آن زمان، شبیه کشیش امروزی بود. او هم مسائل روحانی و هم مسائل مادی کنیسه را مدیریت میکرد. یایروس نزد عیسی آمد و به پای عیسی افتاده التماس کرد زیرا دخترش در حال مرگ بود.
- “رئیس کنیسه، مسئولیت رسیدگی به ساختمان کنیسه و مدیریت خدمات را بر عهده داشت.” (لین)
- وقتی آن نظامی رومی در شرایطی مشابه نزد عیسی آمد (لوقا 1:7-10) عیسی برای شفای غلام او، حتی به خانهاش هم نرفت- او از راه دور فرمان داد تا آن غلام شفا یابد.
- “در کفرناحوم همۀ مردم یایروس را میشناختند؛ اما هیچکس نمیدانست او به عیسی مسیح ایمان دارد تا زمانیکه دخترش در بستر مرگ افتاد. در آن هنگام بود که او ایمانش را معترف شد.” (موریس)
- هنگامی که عیسی در راه بود: عیسی انتظار نداشت که یایروس هم همان ایمان نظامی رومی را نشان دهد. عیسی به ایمان یایروس پاسخ داد و با وجود اینکه جمعیت سخت بر او ازدحام میکردند، همراه او به خانهاش روانه شد.
- کلمۀ یونانی باستانی که در اینجا ازدحام ترجمه شده است، به معنی “در حد خفه کردن است، و این کلمه نشان دهندۀ جمعیت عظیمی بود که او را احاطه کرده بود.” (کلارک). کلمۀ دیگری که از همین ریشۀ یونانی گرفته شده است، در توصیف خفه شدن بذر کلام خدا به کار رفته است. (لوقا 7:8)
2.(44-43) شفای زن مبتلا به خونریزی.
در آن میان زنی بود که دوازده سال دچار خونریزی بود و [ با اینکه تمامی دارایی خود را صرف طبیبان کرده بود،] کسی را توانِ درمانش نبود. او از پشت سر به عیسی نزدیک شد و لبۀ ردای او را لمس کرد. در دم خونریزیاش قطع شد.
- در آن میان زنی بود که دوازده سال دچار خونریزی بود: این زن در شرایط بسیار بدی به سر میبرد. این خونریزی باعث شده بود او از نظر شرعی و اجتماعی نجس محسوب شود. او این بار ننگین و طاقت فرسا را دوازده سال متحمل شده بود.
- برطبق عقاید یهودیان آن زمان، اگر این زن کسی را لمس میکرد آن شخص نیز نجس میشد و شخص نجس مجاز نبود در هیچ قسمت از مراسم پرستشی اسرائیل شرکت کند. (لاویان 19:15-31)
- [ با اینکه تمامی دارایی خود را صرف طبیبان کرده بود،] کسی را توانِ درمانش نبود: او نزد پزشکان رفته بود تا درمان شود اما نه تنها بهتر نشده بود بلکه عذاب و فقر بیشتری نصیبش شده بود. لـوقا که خودش پزشک بود میدانست که هزینههای پزشکی تا چه حد میتواند تمام دارایی شخص را بگیرد.
- رابیهای باستان، فرمولهای مختلفی برای کمک به این زن گرفتار داشتند. “رابی یوکانان میگوید: مقداری صمغ درخت اسکندر، مقداری زاج سفید، مقداری ساقۀ گل ادریس را گرفته باهم کوبیده و با مقداری شراب به زنی که مشکل خونریزی دارد، خورانیده. اما اگر این کارساز نبوده، نُه پَر از پیاز ایرانی را در شراب جوشانیده و به او داده تا بنوشد و بگوید: مرا از خونریزی برهان. و اگر این نیز مفید نبود، او باید ظرف شرابی را در دست بگیرد و آن را بالای سرش ببرد و بگذارد یک نفر از پشت سر بیاید و او را بترساند، آنگاه بگوید: مرا از شرم خونریزی برهان.” (کلارک)
- امروزه وقتی روح افراد بیمار است، اغلب، آنها نزد پزشکان مختلف میروند و پول و زمان زیادی را صرف درمان میکنند اما شفایی حاصل نمیشود. یک روح بیمار ممکن است نزد “پزشک سرگرمی” رود اما درمانی نیابد، ممکن است برای ویزیت “پزشک موفقیت” هزینۀ بسیار متقبل شوند اما او نیز نمیتواند درد آنها را مداوا کند. “پزشک لذت”، “پزشک شریعت” و… هیچ یک نمیتوانند درمان حقیقی را داشته باشند بلکه فقط “عیسای پزشک” میتواند این کار را انجام دهد.
- او از پشت سر به عیسی نزدیک شد و لبۀ ردای او را لمس کرد: این زن به دلیل شرایطش بسیار شرمنده و خجل بود زیرا از نظر شرعی، نجس بود و برای اینکه عیسی را لمس کرده بود و حتی برای اینکه وارد چنین جمعیت شلوغ و تحت فشاری شده بود، باید مجازات میشد. او میخواست مخفیانه این کار را انجام دهد و نمیخواست مستقیم از عیسی بخواهد او را شفا دهد.
- “کلمۀ یونانی که برای لبه به کار رفته است kraspedon میباشد، این کلمه ترجمۀ سپتواجت برای منگولهای است که در گوشۀ بیرونی ردای مردان یهودی دوخته میشد.” (پیت)
- این زن، با درجهای از عقاید و خرافات عیسی را لمس کرد او فکر میکرد لبۀ ردای عیسی دارای قدرت است اما با اینحال اصول ایمان نیز در او وجود داشت زیرا قبل از این، هرگز شواهدی مبنی بر شفا از این طریق وجود نداشت.
- باوجود اینکه در ایمان او کمی خرافه و باورهای نادرست وجود داشت اما او قدرت شفای عیسی را باور داشت و لبۀ ردای عیسی به عنوان تجسم ایمانش عمل کرد. اشتباهات بسیاری میتوانیم در ایمان این زن بیابیم اما باوجود همۀ آنها او به عیسی ایمان داشت و موضوع ایمان او از کیفیت ایمانش مهمتر بود.
- در دم خونریزیاش قطع شد: برطبق تفکر آن زمان، وقتی این زن نجس عیسی را لمس کرد، او نیز نجس میشد اما به دلیل ذات عیسی و قدرت خدا چنین چیزی درمورد عیسی رخ نداد. وقتی آن زن لبۀ ردای عیسی را لمس کرد، او ناپاک نشد بلکه آن زن پاک شد. وقتی ما با گناهانمان نزد عیسی میرویم و گناهانمان را بر او میگذاریم، او را گناهکار نمیشود بلکه ما بیگناه میشویم.
3.(48-45) عیسی با زن شفایافته سخن میگوید.
عیسی پرسید: “چه کسی مرا لمس کرد؟” چون همه انکار کردند، پطرس گفت: “استاد، مردم از هرسو احاطهات کردهاند و بر تو ازدحام میکنند!” امّا عیسی گفت: “کسی مرا لمس کرد! زیرا دریافتم نیرویی از من صادر شد!” آن زن چون دید نمیتواند پنهان بماند، ترسان و لرزان پیش آمد و به پای او افتاد و در برابر دیدگان همگان گفت که چرا او را لمس کرده و چگونه در دم شفا یافته است. عیسی به او گفت: “دخترم، ایمانت تو را شفا داده است. به سلامت برو.”
- چه کسی مرا لمس کرد: این سوال برای شاگردان بیمفهوم بود. لـوقا به ما میگوید جمعیت سخت بر او ازدحام میکردند (لوقا 42:8) اما به نظر میرسد عیسی ادعا میکند کسی او را لمس کرد. افراد بسیاری او را احاطه کرده بودند و با وی برخورد میکردند و به نوعی تماس و لمس با او داشتند.
- استاد، مردم از هرسو احاطهات کردهاند و بر تو ازدحام میکنند: پطرس و دیگر شاگردان نمیتوانستند تفاوت بین لمس معمولی و لمس از روی ایمان را درک کنند.
- میتوانیم تصور کنیم برخی به دلیل ازدحام و فشار، با عیسی برخورد میکردند. وقتی معجزۀ شفای این زن آشکار شد، احتمالاً آنها گفتند: “من با عیسی برخورد کردم، من او را لمس کردم- اما چرا شفا نگرفتم.” اما در اینجا تفاوت بسیار بزرگی بین برخورد با عیسی و لمس ناشی از ایمان وجود دارد. شما میتوانید هر هفته به کلیسا بروید و با عیسی “برخورد کنید.” اما این برخورد، لمس کردن عیسی از روی ایمان نیست.
- “هر تماس و برخوردی با مسیح منجر به نجات نمیشود؛ همین موضوع ما را برمیانگیزاند که به او نزدیک شویم و لمسی شخصی و از روی ایمان نسبت به مسیح داشته باشیم زیرا که این نوع لمس باعث نجات میشود.” (اسپورژن)
- “ممکن است ما خیلی به مسیح نزدیک باشیم و با او زیاد در برخورد و تماس باشیم اما هیچ لمسی انجام نشود. امکان ندارد کسی او را لمس کند –حتی به آرامی- و فیض دریافت نکند. ” (مایر)
- زیرا دریافتم نیرویی از من صادر شد: وقتی آن زن عیسی را لمس کرد و در دم شفا یافت، عیسی احساس کرد چیزی اتفاق افتاده است. عیسی احساس کرد که یک نفر شفا یافت.
- آن زن چون دید نمیتواند پنهان بماند: شاید وقتی عیسی داشت میگفت “کسی مرا لمس کرد” مستقیم داشت به آن زن نگاه میکرد (مرقس 32:5 روایت میکند که، “امّا عیسی به اطراف مینگریست تا ببیند چه کسی این کار را کرده است.”). آن زن جلو آمد زیرا عیسی میدانست او این کار را کرده است. عیسی او را فراخواند اما او شرمنده شد، هدف عیسی این نبود که باعث شرمندگی و خجالت او شود بلکه این زن را فراخواند تا او را برکت دهد.
- عیسی این کار را انجام داد تا او یقین بداند که شفـا یافته است. درست است که او احساس کرد در دم خونریزیاش قطع شد اما این زن هم مانند اشخاص دیگر بود و خیلی زود نسبت به شفایش دچار شک و ترس شد. او نگران بود که بیماریاش دوباره برگردد ولی عیسی به او گفت ایمانت تو را شفا داده است. عیسی او را فراخواند تا او قطعاً یقین یابد که شفا یافته است.
- عیسی این کار را انجام داد تا دیگران بدانند او شفـا یافته است. این زن بیماری مزمنی داشت که هیچکس نمیتوانست آن را ببیند، او از اجتماعات عمومی طرد شده بود. اگر فقط خودش اعلام میکرد شفا یافته است ممکن بود، بسیاری این اعلامش را نپذیرند. ممکن بود آنها تصور کنند این زن به دروغ ادعا میکند شفا یافته است که دوباره از نظر جامعه “پاک” محسوب شود. عیسی آن زن را فراخواند تا دیگران به یقین بدانند او شفا یافته است و او نیز در برابر دیدگان همگان گفت که چرا او را لمس کرده و چگونه در دم شفا یافته است.
- عیسی این کار را انجام داد تا آن زن بداند چرا شفا یافته است. وقتی عیسی گفت: “ایمانت تو را شفا داده است” نشان میدهد که لمس ردای مسیح باعث شفای او نشده بود بلکه ایمان به مسیح او را شفا داده بود.
- عیسی این کار را انجام داد زیرا نمیخواست این زن فکر کند که برکت را دزدیده است و با این طرز فکر هرگز نتواند دوباره به چشمان عیسی نگاه کند. او هیچ چیزی را ندزدیده بود بلکه از طریق ایمان دریافت کرد و عیسی میخواست آن زن، این حقیقت را بداند.
- عیسی این کار را انجام داد تا یایروس بتواند ایمان این زن را ببیند و درمورد شفای دخترش دلگرم شود. عیسی او را فراخواند تا دیگران را در ایمان تشویق و دلگرم کند.
- عیسی این کار را انجام داد زیرا میخواست به روشی خاص آن زن را برکت دهد. عیسی او را “دخترم” خواند. عیسی هرگز کسی را با این عنوان نخوانده بود. عیسی میخواست او جلو بیاید و این عنوان خاص را که با لحنی دلسوزانه او را صدا میکند، بشنود. وقتی عیسی ما را فرامیخواند، میخواهد ما را به روشی خاص برکت دهد.
- عیسی شاید از ما بخواهد کاری انجام دهیم که به نظر بیاید امروز باعث شرم و خجالتمان شود. اما او از ما نمیخواهد کاری را فقط به این دلیل که باعث خجالتمان میشود انجام دهیم او هدفی عظیمتر دارد حتی اگر ما نتوانیم آن را ببینیم. اگر از شرم و خجالت که گاهی مهمترین چیز در زندگیهایمان است، اجتناب کنیم، آنگاه فخر و غرور ما “خداوند” میشود. ما بیشتر از آنکه عاشق عیسی باشیم، عاشق خودمان و تصویری که از خودمان ارائه میکنیم هستیم.
- یایروس بیچاره! در تمام این مدت، دختر بیمارش در خانه نشسته و با مرگ و زندگی میجنگد. احتمالاً او از اینکه میدید دخترش در خانه رنج میکشد ولی عیسی اینجا با خدمت به این زن وقت را از دست میدهد بسیار عذاب میکشید. خداوند هرگز دیر نمیکند اما اغلب اوقات اینطور به نظر میرسد که او وقت را تلف میکند و این بسیار آزاردهنده است.
4.(50-49) عیسی با وعدهای افراطی، یایروس را به ایمانی افراطی فرامیخواند.
عیسـی هنوز سخن میگفت که کسی از خانۀ یایروس، رئیس کنیسـه آمد و گفت: “دخترت مرد، دیگر استاد را زحمت مده.” عیسی چون این را شنید به یایروس گفت: “مترس! فقط ایمان داشته باش! دخترت شفا خواهد یافت.”
- دخترت مرد: میتوانیم تصور کنیم وقتی یایروس این خبر را شنید، چقدر قلبش به درد آمد. شاید با خودش فکر کرد، “میدانستم دیر میشود. میدانستم عیسی نباید برای این زن نادان وقت را هدر میداد. حالا دیگر کاری از دست کسی برنمیآید.”
- عیسی چون این را شنید به یایروس گفت: عیسی به یایروس گفت، دو کار انجام دهد؛ اول، به او گفت: مترس. دوم به او گفت: فقط ایمان داشته باش.
- مترس: این سخن عیسی به شخصی که همان لحظه دخترش را از دست داده بود، ظالمانه به نظر میرسید، اما او میدانست ترس و ایمان هرگز در کنار هم قرار نمیگیرند. قبل از اینکه یایروس بتواند به عیسی اعتماد کند باید تصمیم بگیرد ترس را از خود دور کند.
- فقط ایمان داشته باش: سعی نکن همزمان هم ایمان داشته باشی و هم بترسی. سعی نکن هم ایمان داشته باشی و هم همه چیز را بفهمی، سعی نکن هم ایمان داشته باشی و هم احساس کنی دیر شده است، بلکه درعوض فقط ایمان داشته باش.
- فقط ایمان داشته باش! دخترت شفا خواهد یافت: تنها چیزی که یایروس باید باور میکرد و ایمان خود را بر آن قرار میداد، کلام عیسی بود. هرچیز دیگری غیر از کلام عیسـی به او میگفت که دخترش برای همیشه مُرده است. این قسمت هم بهترین قسمت است و هم سختترین.
5.(56-51) دختر کوچک از مردگان برمیخیزد.
هنگامی که به خانۀ یایروس رسید، نگذاشت کسی جز پطرس و یوحنا و یعقوب و پدر و مادر دختر با او به خانه درآیند. همۀ مردم برای دختر شیون و زاری میکردند. عیسی گفت: “زاری مکنید، زیرا نمرده بلکه در خواب است.” آنها ریشخندش کردند، چرا که میدانستند دختر مرده است. امّا عیسی دست دخترک را گرفت و گفت: “دخترم، برخیز!” روح او بازگشت و در دَم از جا برخاست. عیسی فرمود تا به او خوراک دهند. والدین دختر غرق در حیرت بودند، امّا او بدیشان امر فرمود که ماجرا را به کسی بازنگویند.
- نگذاشت کسی جز پطرس و یوحنا و یعقوب و پدر و مادر دختر با او به خانه درآیند: اغلب اوقات این سه شاگرد، به عنوان لایۀ درونی شاگردان عیسی محسوب میشدند. شاید به این دلیل بود که عیسی دیدی خاص به این سه نفر داشت.
- همۀ مردم برای دختر شیون و زاری میکردند: در آن زمان رسم بود برای اینکه در مراسم سوگواری برای اینکه، درد و ماتم بیشتری به فضا اضافه کنند، سوگواران حرفهای کرایه میکردند اما این سوگواران حرفهای فقط میتوانستند بطور سطحی شیون و ماتم کنند، آنها خیلی سریع از حالت گریه شروع به خندۀ تمسخر کردند (ریشخندش کردند.)
- عیسی اغلب اوقات مورد تمسخر و ریشخند قرار میگرفت. “مردم اصل و نسب او را تمسخر میکردند. مردم کارهای او را تمسخر میکردند. مردم ادعای مسیح بودن او را تمسخر میکردند. در تمام تاریخ جلوهای ظالمانه و وحشیانهتر از تمسخر و ریشخند به صلیب، وجود ندارد.” (موریسن)
- شاید حتی امروزه بیشتر از زمان عیسی، ما در عصر تمسخر و استهزاء زندگی میکنیم، امروزه مردم خیلی راحت هرچیزی که خوب به نظر میرسد و یا ادعای خوب بودن میکند، به سُخره میگیرند و استهزاء میکنند. “دوست دارم به آنانی که هرچیزی را استهزاء میکنند بگویم، شاید در تمام شخصیت انسان هیچ چیزی خطرناکتر از این نباشد… وقتی ما بهترین و با ارزشترین چیزها در دیگران را تمسخر میکنیم، با همین عادت، قدرت باور به ارزشهای خودمان را نیز تخریب میکنیم.” (موریسن)
- زیرا نمرده بلکه در خواب است: عیسی وقتی این سخن را بیان کرد، غیرواقعی فکر نمیکرد. او سعی نمیکرد تظاهر کند. او این سخن را گفت زیرا حقیقتی عظیمتر را میدانست، حقیقتی روحانی که قدرتمندتر و قطعیتر از مرگ بود.
- نگذاشت کسی … به خانه درآیند: عیسی با کسانی که به وعدههای او ایمان ندارند، کاری انجام نمیدهد. او آنها را از خانه بیرون کرد تا ایمان یایروس را متزلزل نکنند.
- “این یک کار احساسی نبود، آنها عیسی را مسخره کردند، او نیز تمسخرکنندگان را از اتاق معجزه بیرون کرد. این دقیقاً همان کاری است که همیشه خداوند با مردان و زنان تمسخرگر انجام میدهد: او در را به روی آنها میبندد تا نتوانند معجزات را ببینند، معجزاتی که جهان با آنها به وجد میآید اما تمسخرکنندگان، دیدن بهترین چیزها را از دست میدهند زیرا آنها در حماقت خودشان کور شدهاند.” (موریسن)
- دخترم، برخیز: عیسی خداوند است و میتواند با این دختر مُرده مانند شخص زنده سخن بگوید. رومیان 17:4 میگوید “او که مردگان را زنده میکند و نیستیها را به هستی فرامیخواند.” عیسی با قدرت خدا با این دختر صحبت کرد و او از مردگان برخاست.
- عیسی فرمود تا به او خوراک دهند: شاید عیسی این را فقط به خاطر آن دختر نگفت، بلکه بخاطر مادرش گفت- مادر دختر از این واقعه بسیار متحیر شده بود و غذا دادن به دختر باعث میشد تا آسانتر از حالت بُهتِ آن لحظه بیرون بیاید.
- “اگرچه این دختر از طریق معجزه زنده شد اما تا همیشه زنده نمیماند. طبیعت، وسیلۀ عظیمی در دستان خداوند است و او از کار کردن با آن لذت میبرد. اما او با قدرت مطلق خودش و از طریق معجزه نمیتواند کاری کند که بر مشیت وضع شدۀ خودش تأثیر بگذارد.” (کلارک)
- والدین دختر غرق در حیرت بودند: عیسی درخواست یایروس را رد نکرد او همچنین درخواست آن زن بیمار را نیز رد نکرد. اما او برای اینکه به هر دو نفر خدمت کند، احتیاج داشت ایمان یایروس کمی فراتر رود.
- در همۀ این اتفاقات میتوانیم ببینیم که عیسی حتی در میان افراد و شرایط یکسان، متفاوت عمل میکند. اگر عیسی میتوانست هر نیازی را از این طریق برطرف سازد آنگاه میتوانست نیازهای ما را هم به همان روش برطرف سازد.
- یایروس یک دختر دوازده ساله داشت (لوقا 42:8) که داشت میمرد. این زن نیز دوازده سال خونریزی داشت و به نظر میرسید نسبت به شفای خود نا امید شده بود.
- یایروس رئیس کنیسه و شخص مهمی بود. اما آن زن شخص مهمی نبود و ما حتی نام او را نمیدانیم.
- یایروس احتمالاً ثروتمند بود زیرا شخص مهمی بود اما آن زن فقیر بود زیرا همۀ دارایی خود را برای درمان صرف کرده بود.
- یایروس بطور علنی نزد عیسی آمد اما آن زن مخفیانه آمد.
- یایروس فکر میکرد عیسی برای شفای دخترش باید کار زیادی انجام دهد اما آن زن فکر میکرد فقط کافیست ردای مسیح را لمس کند.
- عیسی به آن زن فوراً پاسخ داد اما به درخواست یایروس با تأخیر پاسخ داد.
- دختر یایروس در خفا شفا یافت اما آن زن بطور علنی و در میان جمع شفا یافت.