لـوقا 20- پرسش و پاسخ با عیسی
“این پاسخهای او فقط جوابهای متقابل محض نبود بلکه سخنان نهایی حکمت بودند که حماقت پرسشگران را آشکار میساخت.” (مورگان)
- پرسش رهبران مذهبی دربارۀ اقتدار عیسی
1.(2-1) پرسش رهبران سیاسی و مذهبی از عیسی
یکی از روزها که عیسی در صحن معبد مردم را تعلیم و بشارت میداد، سران کاهنان و علمای دین به همراه مشایخ نزدش آمدند و گفتند: «به ما بگو، به چه اجازهای این کارها را میکنی؟ چه کسی این اقتدار را به تو داده است؟»
- سران کاهنان و علمای دین به همراه مشایخ نزدش آمدند: عیسی هرگز به دنبال اینگونه مذاکرات جنجالی با رهبران مذهبی نبود. او میخواست به مردم تعلیم دهد و به آنها درمورد خبر خوش خداوند بگوید. با این حال پرسشگران نزد او میآمدند و او با اقتدار و حکمت به آنها پاسخ میداد.
- به ما بگو، به چه اجازهای این کارها را میکنی؟ چه کسی این اقتدار را به تو داده است؟: عیسی با ورود مقتدرانۀ خود به اورشلیم و بیرون راندن تاجران فاسد از صحن معبد، قوت عظیم خود را نشان داد. اکنون رهبران مذهبی میخواستند بدانند او با چه مجوزی این قبیل کارها را انجام میدهد- مخصوصا اینکه او تعالیم سنتی رابیها را نداشت.
- این شروع سوءظنهای مقتدران مذهبی نسبت به عیسی نبود اما پاکسازی معبد و تعلیم عمومی باعث شد که آنها نسبت به عیسی حساستر شوند. “تعالیم و موعظات عیسی و همچنین پاکسازی معبد (لوقا 45:19-46) بسیار بحث برانگیز بود و در عین حال مخالفتهای بسیاری از مخالفین را در پی داشت.” (پیت)
2.(8-3) عیسی پرسش آنها را با پرسش دیگر پاسخ میدهد.
پاسخ داد: «من نیز از شما پرسشی دارم؛ به من بگویید، آیا تعمید یحیی از آسمان بود یا از انسان؟» آنها با هم شور کرده، گفتند: «اگر بگوییم از آسمان بود، خواهد گفت، ”پس چرا به او ایمان نیاوردید؟“ و اگر بگوییم از انسان بود، مردم همگی سنگسارمان خواهند کرد، زیرا بر این اعتقادند که یحیی پیامبر بود.» پس پاسخ دادند: «نمیدانیم از کجاست.» عیسی گفت: «من نیز به شما نمیگویم با چه اقتداری این کارها را میکنم.»
- آیا تعمید یحیی از آسمان بود یا از انسان؟: عیسی در پاسخ آنها، پرسشی مطرح کرد و این کار او برای طفره رفتن از پاسخ دادن نبود. او از این سوال استفاده کرد تا به آنها توضیح دهد او کیست و همچنین ریاکاری رهبران را آشکار سازد. اگر یحیی از طرف خدا بود آنگاه ادعای عیسی درمورد مسیح بودن حقیقت داشت- و اگر این امر درست بود آنگاه عیسی دارای اقتدار کامل بود.
- “از آنجایی که یحیی مانند عیسی، رابی نبود، واکنش مقامات نسبت به او بر واکنش دیگران نیز تأثیر میگذاشت.” (پیت)
- پس پاسخ دادند: «نمیدانیم از کجاست.»: این پاسخ نشان داد آنها واقعاً جویای حقیقت نیستند. آنها بیشتر مشتاق بودند در بحث با عیسی پیروز شوند نه اینکه حقیقت را درک کنند.
- “او در واقع گفت: اگر دیدن حقیقت، شما را متقاعد نکند، در حقیقت هیچ بحث و مذاکرهای شما را متقاعد نخواهد کرد.” (گلدنهایز)
- من نیز به شما نمیگویم با چه اقتداری این کارها را میکنم: وقتی آنها نشان دادند که جویندگان واقعی حقیقت نیستند، عیسی نیز از پاسخ دادن به آنها امتناع کرد. عیسی برای جویندگان سرسپرده بسیار اشتیاق و همدردی داشت اما با منتقدان ریاکار اینطور نبود.
- اگر میخواهیم از عیسی پاسخی دریافت کنیم باید با حقیقتی که بر ما اشکار میشود به درستی برخورد کنیم. این مردان میدانستند که یحیی گفته بود عیسی همان مسیح است ولی آنها نمیخواستند این حقیقت را بپذیرند.
- مَثَل باغبانان شرور
1.(16-9) داستان صاحب باغ و باغبانانش
آنگاه این مَثَل را برای مردم آورد: «مردی تاکستانی غَرْس کرد و آن را به چند باغبان اجاره داد و مدتی طولانی به سفر رفت. در موسم برداشت محصول، غلامی نزد باغبانان فرستاد تا مقداری از میوۀ تاکستان را به او بدهند. امّا باغبانان او را زدند و دست خالی بازگرداندند. غلامی دیگر فرستاد، امّا او را نیز زدند و با وی بیحرمتی کرده، دست خالی روانهاش نمودند. پس سوّمین بار غلامی فرستاد، امّا او را نیز مجروح کرده، بیرون افکندند. «پس صاحب باغ گفت: ”چه کنم؟ پسر محبوب خود را میفرستم؛ شاید او را حرمت بدارند.“ امّا باغبانان چون پسر را دیدند، با هم به مشورت نشسته، گفتند: ”این وارث است. بیایید او را بکشیم تا میراث از آنِ ما شود.“ پس او را از تاکستان بیرون افکنده، کشتند. «حال به گمان شما صاحب تاکستان با آنها چه خواهد کرد؟ او خواهد آمد و باغبانان را هلاک کرده، تاکستان را به دیگران خواهد سپرد.» چون این را شنیدند، گفتند: «چنین مباد!»
- مردی تاکستانی غَرْس کرد و آن را به چند باغبان اجاره داد: این گونه باغبانی و اجاره دادن باغ در زمان عیسی بخصوص در جلیل بسیار رایج بود. باستان شناسان، اسنادی مبنی بر اینگونه منازعات بین باغبانان و صاحبان زمین کشف کردهاند.
- تاکستانی غَرْس کرد: این مَثَل چیزی بیش از یک رابطه فرهنگی است و ریشه در عهد عتیق دارد. اولین شنوندگان عیسی میتوانستند به یاد آورند که تاکستان در عهدعتیق به عنوان تصویری از اسرائیل استفاده شده است (اشعیا 1:5- 7). در این داستان، باغبانان، بیانگر رهبران مذهبی در میان مردم یهود هستند.
- آن را به چند باغبان اجاره داد: باغبانان، تاکستان را نخریده بودند بلکه صاحب باغ به آنها اجازه داده بود تا در تاکستان فقط کار کنند اما با این وجود آنها برضد صاحب باغ عمل کردند و روزی باید برای این سرکشی نسبت به او پاسخگو باشند.
- این داستان به ما میگوید که خدا، مالک همۀ ما است، او با افراد سرکش صبور است اما به هرحال روز داوری نهایی فراخوهد رسید.
- چه کنم؟ پسر محبوب خود را میفرستم: صاحب تاکستان همواره سعی کرد آنچه را حق خودش بود از باغبانان بستاند اما آنها هر سه خادمی که از طرف صاحب باغ فرستاده شده بودند را نپذیرفتند و کاری که او از آنها خواسته بود را انجام ندادند، بنابراین او سرانجام پسر محبوب خود را نزد آنان فرستاد و فکر کرد ” شاید او را حرمت بدارند “.
- این وارث است. بیایید او را بکشیم تا میراث از آنِ ما شود: باغبانان باخودخواهی فکر کردند که میتوانند از کشتن پسری که تاکستان را به ارث میبرند، سود ببرند. آنها با این تصور متکبرانه بسیار در اشتباه بودند.
- “جرمیاس[1] میگوید، باغبانان در بدو ورود پسرِ مالک تصور کردند صاحب باغ مُرده است بنابراین نقشه کشیدند پسر او را که یگانه وارث باغ است را بکُشند، آنگاه به عنوان اولین مدعیان، میتوانند باغ را بدست آورند.” (پیت)
- ” در آن زمان وقتی مالکیت زمین یا باغی مشخص نبود، اگر مدعیای برای آن زمین وجود نداشت، آنگاه زمین به کسی میرسید که به مدت سه سال روی آن کار کرده است.” (موریس)
- این داستان به ما میگوید که عیسی میدانست پسر خداست و همچنین میدانست به زودی کشته خواهد شد.
2.(19-16) عیسی این مَثل را کاربردی میکند
او خواهد آمد و باغبانان را هلاک کرده، تاکستان را به دیگران خواهد سپرد. چون این را شنیدند، گفتند: «چنین مباد!» امّا او به آنان نگریست و گفت: «پس معنی آن نوشته چیست که میگوید:
سنگی که معماران رد کردند،مهمترین سنگ بنا شده است“؟
هر که بر آن سنگ افتد، خُرد خواهد شد، و هرگاه آن سنگ بر کسی افتد، او را در هم خواهد شکست.» علمای دین و سران کاهنان چون دریافتند این مَثَل را دربارۀ آنها میگوید، بر آن شدند همان دم او را گرفتار کنند، امّا از مردم بیم داشتند.
- چنین مباد!: رهبران مذهبی خیلی زود به مفهوم این مَثل پی بردند و محکومیت خود را درک کردند و آنان فهمیدند عیسی آنها را با باغبانان سرکش و شریر مقایسه میکند (علمای دین و سران کاهنان چون دریافتند این مَثَل را دربارۀ آنها میگوید). آنها در تاریکی قلبشان فکر کردند که “این اتفاق هرگز نباید برای ما رخ دهد.”
- سنگی که معماران رد کردند، مهمترین سنگ بنا شده است: عیسـی به آنها درمورد مزامیر 118 تعلیم داد زیرا این مزمور ورود مسیح به اورشلیم را توصیف میکند و در آن زمان عیسی با ورودی ظفرمندانه به اسرائیل وارد شده بود و در آنجا حضور داشت. خصومت رهبران مذهبی نشان داد حتی باوجود اینکه او را با “هوشیعانا” خوشامدگویی کردند اما باز هم این سنگ بنای مسیحایی، توسط آنها رد شد.
- “او با ایجاد ارتباط بین مسیح و پسری که پذیرفته نشد و سنگ بنای رد شده، واکنش مردم نسبت به پسر خدا را توضیح میدهد.” (پیت)
- سنگ … مهمترین سنگ بنا: در کتاب مقدس اغلب اوقات، عیسی به سنگ یا صخره تشبیه شده است. او صخرهای است که در بیابان در پی بنیاسرائیل میرفت و آنها از آن مینوشیدند (اول 4:10). او سنگ لغزش است (اول پطرس 8:2). او سنگی است که بدون دست بشری شکسته شد و حکومتهای دنیا را نابود میکند. (دانیال 45:2).
- این سنگ بنا، “سنگی است که در گوشههای بنا به کار رفته میشود و برای تحمل وزن دیوارها تعبیه میشود. این سنگ مانند “سنگ کلیدی” یا “سنگ اصلی” در یک قوس یا اشکال دیگر معماری کاربرد دارد و سنگی بود که برای تمام بنای ساختما بسیار مهم و حیاتی بود.” (فیتزمایر به نقل از پیت[2])
- هر که بر آن سنگ افتد، خُرد خواهد شد، و هرگاه آن سنگ بر کسی افتد، او را در هم خواهد شکست: هرکسی که نزد عیسی میآمد، خودمحوری و غرور او شکسته میشد اما آنانی که او را رد میکردند در روز داوری توسط عیسی خُرد خواهند شد.
- خدا و سزار
1.(22-20) فریسیان تلاش میکردند عیسی را گرفتار کنند.
پس عیسی را زیر نظر گرفتند و جاسوسانی نزد او فرستادند که خود را صدیق جلوه میدادند. آنها در پی این بودند که از سخنان عیسی دستاویزی برای تسلیم او به قدرت و اقتدار والی بیابند. پس جاسوسان از او پرسیدند: «استاد، میدانیم که تو حقیقت را بیان میکنی و تعلیم میدهی، و از کسی جانبداری نمیکنی، بلکه راه خدا را بهدرستی میآموزانی. آیا پرداخت خَراج به قیصر بر ما رواست یا نه؟»
- آنها در پی این بودند که از سخنان عیسی دستاویزی برای تسلیم او به قدرت و اقتدار والی بیابند: باور عمومی، مانع میشد دشمنان عیسی، بتوانند او را از ادامۀ کارش بازدارند به همین دلیل سعی داشتند نشان دهند که عیسی با حکومت روم همدست است و از این طریق باور و نظر عمومی نسبت به عیسی را منحرف سازند.
- جاسوسان: ایدۀ اصلی در این کلمه را میتوان اینطور توصیف کرد “من برای شخصی کمین میکنم.” او در جاهای مخفی برای جاسوسی، گوش دادن مخفیانه و یا آسیب رساندن پنهان میشود… بدون شک اشخاصی که در این متن به آنها اشاره شده است افراد مزدوری بودند که توسط فریسیان شریر به کار گرفته شده بودند تا اهداف واهی آنها را به انجام رسانند. (کلارک)
- استاد، میدانیم که تو حقیقت را بیان میکنی و تعلیم میدهی، و از کسی جانبداری نمیکنی، بلکه راه خدا را بهدرستی میآموزانی: این یک تلاش آشکار و چاپلوسانه برای تحت تأثیر قرار دادن عیسی است. آنها امیدوار بودند عیسی بقدری ساده لوح و احمق باشد که تحت تأثیر تملّق آنها قرار بگیرد.
- “این توصیفات، صحیح و کاملاً حقیقت است اما از زبانی نادرست و شریر بیان شده است.” (تراپ)
- آیا پرداخت خَراج به قیصر بر ما رواست یا نه؟: عیسی به این سوال به ظاهر چالش برانگیز به سادگی پاسخ داد. اگر او میگفت باید مالیات پرداخت کنید، ممکن بود به او این اتهام را وارد کنند که او قدرت مطلق خدای اسرائیل را انکار میکند (باعث میشد در میان مردم یهود محبوبیت خود را از دست بدهد) و اگر میگفت نباید مالیات پرداخته شود، خود را با حکومت روم دشمن نشان میداد.
- حکومت روم به یهودیان فلسطینی بسیار نیاز داشت زیرا آنها به این حکومت مالیات پرداخت میکردند، از سال ششم قبل میلاد یهودیان مجبور بودند مالیاتهای خود را بطور مستقیم به خزانهداری امپراطوری روم بپردازند. برخی از وطن پرستان یهودی (مانند فداییان[3]) از انجام این کار خودداری میکردند زیرا حکومت روم را به عنوان یک حکومت مشروع و قانونی به رسمیت نمیشناختند ولی اکثر یهودیان با اکراه این کار را انجام میدادند.
2.(26-23) پاسخ عیسی به سوالات آنها
امّا او به نیرنگ ایشان پی برد و گفت: «چرا مرا میآزمایید؟ دیناری به من نشان دهید. نقش و نام روی این سکه از آنِ کیست؟» پاسخ دادند: «از آنِ قیصر.» به آنها گفت: «مال قیصر را به قیصر بدهید و مال خدا را به خدا!» بدینسان، نتوانستند در حضور مردم او را با گفتههایش به دام اندازند، و در شگفت از پاسخ او، خاموش ماندند.
- چرا مرا میآزمایید؟: اگر هنگام گفتن این کلمات کمی خشم در صدای عیسی وجود داشته باشد، آن خشم به خاطر خودش نبوده است. به راحتی میتوان تصور کرد که عیسی اینطور فکر میکرد “وقتی همیشه بازنده میشوید چرا همچنان مرا آزمایش میکنید؟ تا کِی میخواهید تلاش کنید که مرا به دام بیندازید؟”
- نقش و نام روی این سکه از آنِ کیست؟: در اصل، عیسی گفت: “شما وقتی از سکۀ سزار استفاه میکنید درحقیقت اقتدار مدنی او را پذیرفتهاید، بنابراین باید مالیاتی که از شما خواسته شده است را به او پرداخت کنید.”
- “بر روی آن دینار، تصویر تیبریوس و نام TI. CAESAR DIVI AVG. F. AVGVSTVS حک شده بود (تیبریوس سزار، پسر آگوستوس). نقش و نام حک شده بر روی سکههای باستانی به عنوان مهر مالکیت محسوب میشد، پس آن سکهها نیز به سزار تعلق داشت.” (پیت)
- از نوشتههای حک شده بر روی سکههای ایالات متحده میتوانیم درس روحانی بگیریم زیرا عبارتی که بر روی آنها حک شده است، یک موضوع مهم در زندگی مسیحی میباشد.
- ما بر خداوند اعتماد داریم.
- آزادی.
- Pluribus Unum (اتحاد و همبستگی)
- مال قیصر را به قیصر بدهید: عیسی تأیید میکند که این حکومت درخواست مشروع از ما دارد. ما در همه چیز در برابر خدا مسئول هستیم اما باید در موارد ملی و مدنی هم مطیع باشیم.
- پطرس نیز در این باره میگوید ” از خدا بترسید و به پادشاه احترام بگذارید” (اول پطرس 17:2). “عیسی گفت ما همزمان هم شهروند آسمان هستیم و هم زمین.” (موریس)
- “هر ایماندار مسیحی، شهروندی دو چندان را دارد. او شهروند کشوری است که از قضا در آن زندگی میکند و در آن مالک بسیاری چیزهاست. او در برابر افراد قانون شکن امنیت دارد که این امنیت را حکمرانان برای وی قرار دادهاند، او مالک همۀ خدمات عمومی است.” (بارکلی)
- آر. تی فرانس[4] در تفسیر خود از انجیل متی 22 ذکر میکند ” در این آیه منظور از کلمۀ دهید در جملۀ مال قیصر را به قیصر دهید، “پس دادن” میباشد (این همان فعلی است که در آیه 17 نیز به کار رفته و “دادن” ترجمه شده است). این فعل برای پرداخت مالیات یا یک بدهی استفاده میشود؛ پس آنها به او بدهکار بودند.”
- مال خدا را به خدا: همۀ انسانها به شباهت خدا آفریده شدهاند و تصویر خدا بر آنها نقش بسته شده است، این امر بدان معناست که ما به خدا تعلق داریم و نه به سزار و یا هیچ شخص دیگری و نه حتی به خودمان.
- “این موضوع برخی محدودیتها را ایجاد میکند و همچنین بعضی حقوق قانونی و صلاحیتهای قضایی دو حکومت آسمان و زمین را به رسمیت میشناسد. تصویر شاهزادههایی که بر روی سکههایشان حک شده بود نشان میداد که چیزهای فانی همه به پادشاهی آنها تعلق دارد. تصویر خداوند که بر جان انسان حک شده است نشان میدهد که تمام قدرتها و تواناییها به آن قادر مطلق تعلق دارد و باید در خدمت او به کار گرفته شوند.” (کلارک)
- اگر یهودیان دِین خود را به خدا میپرداختند، آنگاه هرگز لازم نبود چیزی به سزار پرداخت کنند. در عهدجدید بارها ذکر شده است که اگر یهودیان به عهدشان با خداوند وفادار میماندند و از او اطاعت میکردند آنگاه هرگز مجبور نبودند تحت فشار اِشغال رومیها قرار بگیرند.
- بدینسان، نتوانستند در حضور مردم او را با گفتههایش به دام اندازند: عیسی پاسخی مناسب و حکیمانه به پرسش آنها داد اما باوجود این پاسخ کامل در لوقا 2:23 میبینیم آنها بازهم عیسی را برای این موضوع متهم کردند، آنها به او این اتهام را زدند که او مردم را از پرداخت مالیات به سزار منع میکند- این ادعا دقیقاً مخالف سخن عیسی بود.
- پرسش درمورد رستاخیز
1.(33-27) پرسش زیرکانۀ صدوقیان از عیسی
سپس تنی چند از صَدّوقیان که منکر قیامتند آمدند، و سؤالی از او کرده، گفتند: «استاد، موسی برای ما نوشت که اگر برادر مردی بمیرد و از خود زنی بیفرزند بر جای نهد، آن مرد باید او را به زنی بگیرد تا نسلی برای برادرش باقی گذارد. باری، هفت برادر بودند. برادر نخستین زنی گرفت و بیفرزند مُرد. سپس دوّمین و بعد سوّمین او را به زنی گرفتند و به همینسان هر هفت برادر مردند، بیآنکه از خود فرزندی بر جای نهند. سرانجام آن زن نیز بمرد. حال، در قیامت، او زنِ کدامیک خواهد بود؟ زیرا هر هفت برادر او را به زنی گرفتند.»
- سپس تنی چند از صَدّوقیان که منکر قیامتند آمدند: صدوقیان نمونۀ باستانی الهیدانان لیبرال مدرن بودند. آنها مخالف مسائل روحانی بودند و فقط پنج کتاب اول موسی را قبول داشتند و معتبر میدانستند- آنها با صرف نظر از آنچه در این کتب نوشته شده، هرآنچه که برایشان خوشایند بود انجام میدادند. آنها به ابدیت، ارواح و فرشتگان اعتقاد نداشتند.
- نام صدوقیان از نام کاهنی که به آنها منصوب میشد یعنی صادوق (حزقیال 15:44) گرفته شده بود. صدوقیان فرقهای از کاهنان بودند. (پیت)
- “آنها فرقهای اشرافی و محافظه کار از کاهنان اعظم بودند که طرز فکری دنیایی داشتند و بسیار مشتاق بودند که با حکومت روم همکاری کنند البته انجام این کار باعث شده بود تا آنها موقعیت عالی اجتماعی خود را حفظ کنند.” (موریسن)
- باری، هفت برادر بودند: این صدوقیان، سوالی فرضی و مسخره از عیسی پرسیدند و امیدوار بودند نشان دهند که نظریۀ رستاخیز امری بیمعنی است. مطابق تثنیه 5:25-10 اگر یک مرد متأهل بدون اینکه فرزندی داشته باشد فوت کند آنگاه برادرش باید با همسر او ازدواج کند و به او فرزندی بدهد و بدین ترتیب آن فرزند، نسل برادر او –فرزند شوهر همسرش- محسوب میشود. صدوقیان با در نظر گرفتن این شرایط و ایجاد مبالغه در آن، چنین پرسشی مطرح کردند ” در قیامت، او زنِ کدامیک خواهد بود؟“
- ازدواج برادر شوهر با بیوۀ برادرش، به ازدواج لاوویات ( levirate marriage) معروف است، این عبارت از کلمۀ لاتین ” lavir ” به معنی “برادر شوهر” گرفته شده است. این امر ایدۀ خاص پرسش آنها بود.
- “احتمالاً این یکی از داستانهای قدیمی بود که آنها آن را تعریف میکردند تا موضوع رستاخیز را پوچ جلوه دهند و آن را مسخره کنند.” (اسپورژن)
2.(36-34) عیسی با نشان دادن اینکه زندگی پس از مرگ بسیار با زندگی دنیایی تفاوت دارد، سوءتفاهم آنها را دربارۀ رستاخیز اصلاح کرد
عیسی پاسخ داد: مردم این عصر زن میگیرند و شوهر میکنند. امّا آنان که شایستۀ رسیدن به عصر آینده و قیامت مردگان محسوب شوند، نه زن خواهند گرفت و نه شوهر خواهند کرد، و نه دیگر خواهند مرد؛ زیرا مانند فرشتگان خواهند بود. آنان فرزندان خدایند، چرا که فرزندان قیامتند.
- نه زن خواهند گرفت و نه شوهر خواهند کرد: در ابتدا، عیسی به آنها خاطرنشان میکند که زندگی در قیامت با زندگی در این دنیا کاملاً متفاوت است. اینگونه نیست که زندگی و مناسبات این دنیا در زندگی پس از مرگ همچنان ادامه داشته باشد بلکه حیات پس از مرگ کاملاً متفاوت است.
- این متن باعث سردرگمی عدۀ بسیاری شده است و همواره این سوال مطرح بوده است که آیا رابطۀ رابطۀ ازدواج در آسمان هم وجود خواهد داشت و آیا آنانی که بر روی زمین زن و شوهر هستند، در آسمان هیچگونه رابطۀ خاصی باهم نخواهند داشت. دربارۀ زندگی پس از مرگ جزئیات زیادی به ما گفته نشده است اما میتوانیم برخی اصول را به خوبی درک کنیم.
- در دنیای پس از مرگ، اعضای خانواده همچنان یکدیگر را به عنوان خانواده میشناسند و روابط خانوادگی شناخته شده است. عیسی در داستان مرد ثروتمند میگوید که او بعد از مرگ نیز از روابط خانوادگیای که در این دنیا داشت آگاه بود (لوقا 27:16-28).
- جلال آسمان در رابطه و ارتباط با خدا خواهد بود که از هر چیز دیگری برتر است و این امر شامل روابط خانوادگی کنونی نیز میشود (مکاشفه 22:21-23)
- از آنجایی که به نظر میرسد زندگی در رستاخیز که عیسی در اینجا در مورد آن صحبت میکند، شامل لذتهای دنیایی که ما بر روی زمین میشناسیم، نمیباشد، فقط به این دلیل است که لذتها و خوشیهای آسمان بسیار برتر از چیزی است که ما بر روی زمین تجربه میکنیم. نمیتوانیم کاملاً مطمئن باشیم که زندگی در ملکوت چگونه خواهد بود اما میتوانیم با اطمینان بگوییم هیچکس از مناسبات و روشهای آن نا امید و ناراضی نخواهد بود. (مکاشفه 1:22-5)
- این پرسش، یک پرسش نظری محض نبود زیرا در آسمان افراد بسیاری خواهند بود که بنابر دلایلی بر روی زمین بیش از یک همسر داشتهاند. عیسی در اینجا به ما میگوید که حسادت و یا محرومیت در آسمان جایی نخواهد داشت.
- این درک از کتاب مقدس از بهشت با رویاهای جسمانی و زمینی، تفاوت بسیار زیادی دارد؛ در الهیات اسلامی و مورمونها چنین تصورات شهوانی و دنیایی از بهشت به وفور دیده میشود در حالیکه کتاب مقدس، تعالیمی کاملاً متفاوت به ما میدهد. “پیامبر اسلام، محمد، درمورد خودش اعتراف کرد که از طرف خدا مجوز خاصی دارد که با هر زنی که میخواهد ازدواج کند و هر وقتی که میخواهد آنها را کنار بگذارد؛ او به همۀ پیروانش وعده داد که در روز قیامت از چنین لذتهای شهوانی و جسمانی متمطع خواهند شد.” (تراپ)
- و نه دیگر خواهند مرد؛ زیرا مانند فرشتگان خواهند بود. آنان فرزندان خدایند، چرا که فرزندان قیامتند: دوم، عیسی به ما خاطرنشان میکند زندگی در ملکوت یک حیات ابدی است و در برخی مشخصه های وجودی که اکنون فرشتگان آن را تجربه میکنند شریک خواهند شد- اگرچه آنها از فرشتگان برتر خواهند بود زیرا که فرزندان خدا و فرزندان قیامت خوانده شدند و این عنوان در عهد جدید هرگز به فرشتگان داده نشد.
- اگر در زندگی ابدی، مرگی وجود نداشته باشد آنگاه دیگر نیازی به باروری و تولید مثل نیز نخواهد بود.
- مهمترین نکته در اینجا نباید نادیده گرفته شود: عیسی به صدوقیان گفت که وجود فرشتگان حقیقت است. “در حقیقت عیسی با اشاره به فرشتگان، تعلیمی دو چندان به آنها داد زیرا آنها منکر وجود فرشتگان بودند.” (کارسون)
3.(40-37) عیسی با استفاده از کتاب مقدس، رستاخیز را اثبات میکند
حقیقتِ برخاستن مردگان را حتی موسی نیز در شرح ماجرای بوتۀ سوزان آشکار میکند، آنجا که خداوند، خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب خوانده شده است. امّا او نه خدای مردگان، بلکه خدای زندگان است؛ زیرا نزد او همه زندهاند. بعضی از علمای دین در پاسخ گفتند: «استاد، نیکو گفتی!» و دیگر هیچکس جرأت نکرد پرسشی از او کند.
- خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب: عیسی حقیقت رستاخیز را با استناد بر تورات ثابت میکند؛ پنج کتاب موسی تنها کتبی بودند که صدوقیان آنها را به عنوان کتب معتبر پذیرفته بودند. اگر ابراهیم، اسحاق و یعقوب رستاخیز نکرده بودند و زنده نبودند پس خداوند نمیتوانست بگوید او خدای ابراهیم است بلکه باید میگفت “من خدای ابراهیم بودم.”
- این متن به ما میگوید آنانی که از این دنیا رفتهاند، در نزد خداوند زنده هستند.
- آنها شخص واره زندگی میکنند- آنها در زندگی ابدی همچنان شخصیتمند هستند.
- آنها به نام خوانده میشوند- آنها شناخته شده هستند وناشناس نیستند.
- از هر غم و اندوهی به دور هستند، هرگز نمیمیرند و به عنوان پسران خدا زندگی میکنند.
- آنها گمشده نیستند- میدانیم آنها کجا هستند و آنها خودشان نیز این را به خوبی میدانند.
- “فرزندان خدا، در بالاترین جایگاه قرار دارند و باید به چیزهایی فکر کنند که پدرشان به آنها فکر میکنند؛ همچنین او گفت که همۀ آنها با خداوند زندگی میکنند. بیائید عبارات خود را با کتاب مقدس اصلاح کنیم و درمورد مقدسینی که از دنیا رفتهاند آنگونه که وحی سخن میگوید، صحبت کنیم…” (اسپورژن)
- امّا او نه خدای مردگان، بلکه خدای زندگان است؛ زیرا نزد او همه زندهاند: این متن به خوبی قیامت مردگان و زندگی پس از مرگ را نشان میدهد یعنی برخلاف آنچه صدوقیان فکر میکردند و تعلیم میدادند. عیسی به خوبی به آنها پاسخ داد و هم دوستان و هم دشمنانش این موضوع را دریافتند.
- “یک خدای زنده، خدای زندگان نیزهست و ابراهیم، اسحاق و یعقوب همچنان زنده هستند.” (اسپورژن)
- عیسی با استفاده از یک پرسش، به رهبران مذهبی هشدار میدهد
1.(44-41) عیسی یک سوال پرسید: مسیح چطور هم میتواند پسر داوود باشد و هم خدای داوود؟
سپس عیسی به آنان گفت: «چگونه است که میگویند مسیح پسر داوود است؟ چرا که داوود خود در کتاب مزامیر میگوید:
«”خداوند به خداوند من گفت:
به دست راست من بنشین
تا آن هنگام که دشمنانت را کرسیِ زیر پایت سازم.“
اگر داوود او را ’خداوند‘ میخواند، چگونه او میتواند پسر داوود باشد؟»
- چگونه است که میگویند مسیح پسر داوود است؟: وقتی علمای دین، فریسیان و صدوقیان این سوال را از عیسی پرسیدند، در واقع سعی داشتند او را بد جلوه دهند و یا او را گرفتار سازند اما عیسی در دام آنها گرفتار نشد بلکه به نکتۀ اصلی در این موضوع اشاره کرد و گفت: “آیا شما نمیدانید من چه کسی هستم؟”
- عیسی افکار آنها را مورد سنجش قرار داد تا بفهمند آیا همه چیز را درمورد مسیح میدانند یا خیر. او از آنها خواست تا فکر کنند چیزی در مورد مسیح نمیدانند و نیاز دارند برخی چیزها را یاد بگیرند.
- اگر داوود او را ’خداوند‘ میخواند، چگونه او میتواند پسر داوود باشد؟: در اینجا نقل قولی از مزامیر 1:110 بیان میکند، عیسی اشاره میکند که داوود پادشاه، مسیح را “خداوند” میخواند و این بدان معناست که مسیح نه تنها پسر داوود است (لقب معروف مسیح)، بلکه خداوند داوود نیز هست. همانطور که در مکاشفه 16:22 گفته میشود او “ریشه و نسل داوود” میباشد.
2.(47-45) عیسی درمورد ریاکاری علمای دین هشدار میدهد
در همان حال که مردم همه گوش فرا میدادند، عیسی به شاگردان خود گفت: «از علمای دین برحذر باشید که دوست دارند در قبای بلند راه بروند و مردم در کوچه و بازار آنها را سلام گویند، و در کنیسهها بهترین جای را داشته باشند و در ضیافتها بر صدر مجلس بنشینند. از سویی خانههای بیوهزنان را غارت میکنند و از دیگر سو، برای تظاهر، دعای خود را طول میدهند. مکافات اینان بسی سختتر خواهد بود.»
- از علمای دین برحذر باشید که دوست دارند در قبای بلند راه بروند: علمای دین افراد بیکاری بودند که وقتی دیگران مشغول کار بودند، آنها را تماشا میکردند. آنان دوست داشتند مردم به آنها سلام بگویند: آنها بخاطر اینکه ادعا میکردند افراد با خدایی هستند، از مردم خواستار اعتبار بودند. در کنیسهها بهترین جای را داشته باشند: آنها خواستار جایگاههای خاص بودند.
- خانههای بیوهزنان را غارت میکنند: شاید علمای دین تظاهر میکردند که به بیوه زنان کمک میکنند اما از موقعیت و اعتمادی که در جامعه داشتند سوءاستفاده میکردند. شاید هم از بیوه زنان خوش نیت هدایایی دریافت میکردند ولی آنها را به خوبی مدیریت نمیکردند. شاید هم از این بیوه زنان با وعدههای دروغین هدایایی دریافت میکردند.
- در آن زمان، یک معلم یهودی نمیتوانست برای تعلیمی که میداد، پول دریافت کند- اما میتوانست هدایا دریافت کند. ظاهراً بسیاری از علمای دین با چاپلوسی و فریبکاری از آنانی که استطاعت مالی داشتند- مانند بیوه زنان، هدایای بزرگ دریافت میکردند.
- بسیاری از یهودیان زمان عیسی فکر میکردند که معلمان به اندازۀ خداوند باید مورد احترام قرار بگیرند؛ آنها میگفتند که معلمان بیشتر از هر شخص دیگری در زندگی شایستۀ احترام و تجلیل هستند. آنها فکر میکردند بزرگترین کاری که یک شخص میتواند در زندگی انجام دهد این است که به معلمان پول بدهد. البته این خودِ معلمان بودند که چنین تعالیمی میدادند!
- برای تظاهر، دعای خود را طول میدهند: این علمای دین تعلیم میدادند که آنها از بقیۀ افراد روحانیتر هستند زیرا دعاهایشان طولانیتر بود اما مورگان به درستی میگوید که وقتی یک مرد از همسرش دور است و سفر او کوتاه است، نامهها نیز کوتاه میشود اما وقتی سفر طولانیتر است، نامهها نیز طولانیتر میشود. مورگان گفت برخی افراد باید از خداوند زیاد دور باشند چون دعاهای آنها بسیار طولانی است!
- مکافات اینان بسی سختتر خواهد بود: این علمای دین، با تصاویری که عیسی از زندگی یک شاگرد حقیقی ترسیم میکرد، کاملاً تضاد داشتند- تصویری از یک خادم، از یک کودک، از کسی که صلیب خود را حمل میکند. عیسی گفت ما همانطور که به سخنان آنان گوش میدهیم به اعمالی که انجام میدهند نیز دقت کنیم- و مخصوصاً باید به سرنوشت آنها نیز توجه کنیم.
- این علمای دین در به تصویر کشیدن یک صورت مذهبی بسیار ماهر بودند اما خدا در ما به دنبال این نیست که نزد مردم ظاهری مذهبی داشته باشیم بلکه او به دنبال روحانیت حقیقی در وجود ماست نه فقط یک تصویر.