لوقا 2- تولد و کودکی عیسـی
- محیطی که عیسی در آن متولد شد.
1.(1) یک دستور از روم به تمام جهان مدیترانه
در آن روزها، آگوستوس قیصر فرمانی صادر کرد تا مردمان جهان همگی سرشماری شوند.
- در آن روزها: لوقا خیلی واضح به ما میگوید که او وقایع دقیق و حقیقی تاریخی را ثبت کرده است و این گزارش با “یکی بود یکی نبود” شروع نمیشود و هرگز مانند افسانههای زئوس و آپولو بر روی کوه الیمپوس رخ نداده است.
- آگوستوس قیصر فرمانی صادر کرد: داستان تولد عیسـی در زمان حکومت یکی از اشخاص مهم تاریخ باستان آغاز میشود.
- وقتی به دنیا آمد نام پدرش، اکتاویان را بر او گذاشتند، مادربزرگ وی، خواهر ژولیوس سزار بود، او جوان با استعدادی بود، اکتاویان مورد توجه خاص عموی پدرش (ژولیوس سزار) قرار گرفت. ژولیوس او را فرزندخواندۀ خود کرد و در سال 45 قبل میلاد هنگامی که ژولیوس کشته شد، اکتاویان وارث رسمی او شد. اکتاویان با دو نفر دیگر متحد شد – مارک آنتونی و لپیدوس[1]– و فرمانروایی روم به سه قسمت تقسیم شد. در طول دهها سال، تمام جهان مدیتـرانه مملو از جنگها و خشونتها بود و اکنون تحت سلطۀ این گروه سه نفری، اوضاع بسیار بدتر شده بود. برای سالها در روم و نواحی آن، جنگهای خونین و وحشیانهای برای پول و قدرت انجام میگرفت.
- اکتاوین و آنتونی خیلی زود لپیدوس را از صحنه خارج کردند. حتی با اینکه خواهر او با آنتونی ازدواج کرده بود اما به مدت سیزده سال، اکتاویان و آنتونی، رقیب یکدیگـر بودند تا اینکه در سال 31 قبل میلاد، برای یک سال در مقابل یکدیگرصف آرایی نظامی کردند. آنتونی با کمک کلئوپاترا، 500 کشتی جنگی، 100،000 پیاده نظام و 12،000 سواره نظام، در آرایش جنگی خود قرار داده بود و در مقابل، اکتاویان با 400 کشتی جنگی، 80،000 پیاده نظام و 12،000 سواره نظام در برابر او حاضر شد. اکتاویان از استراتژی و کشتیهای متحرک بیشتری برخوردار بود و توانست نیروهای آنتونی و ملکۀ مصر، کلئوپاترا را در جنگ “اکتیوم[2]” شکست دهد و بعد از این پیروزی، او تنها حاکم جهان روم شد و لقب آگوستوس قیصر را برخود گرفت.
- مردمان جهان همگی: در طول دهها سال آگوستوس در این سرزمین حکومت کرد و مسیح باید در این زمان و مکان متولد میشد. جهان حوزۀ مدیترانه توسط جنگ، وحشیگری، غارت و فساد اخلاقی ویران شده بود.
- “بیست سال جنگ داخلی، این شبه جزیرۀ وسوسه برانگیز را فرسوده کرده بود. مزارع آن مورد غفلت واقع شده بود، شهرهای آن مورد غارت یا محاصره قرار گرفته بودند، بخش عمدهای از ثروت آن به سرقت رفته یا نابود شده بود. مدیریت و حافظت از بین رفته بود؛ شب هنگام، سارقین خیابانها را ناامن ساخته بودند؛ راهزنان در جادهها پرسه میزدند، به مسافران حمله میکردند و آدم ربایی میکردند و آنها را به عنوان برده میفروختند؛ تجارت کاهش یافت، سرمایه گذاری متوقف شد، نرخ بهره افزایش یافت، ارزش املاک به حداقل رسید؛ اخلاقیاتی که توسط ثروت و تجملات از بین رفته بود، با فقر و بیثباتی بهبود نمییافت زیرا در برخی موارد فقر بعد از ثروت اوضاع را شرمآورتر میسازد. روم پُـر از مردمی شده بود که امنیت اقتصادی خود و سپس ثبات اخلاقیشان را از دست داده بودند: سربازانی که طعم خشونت و جنایت را چشیده بودند و قتل و خونریزی را آموخته بودند، شهروندانی که پسانداز زندگی خود را برای مالیات و تورم ناشی از جنگ از دست داده بودند و با آشفتگی منتظر بودند کسی آنها را به زندگی امیدوار کند و این بدبختی را از آنها بردارد؛ در این آشفتگی زنان با آزادیای که در آن زمان کسب کرده بودند باعث افزایش طلاق، سقط جنین و فحشا شده بود.” (دورانت[3])
- آگوستوس قیصر فرمانی صادر کرد: به نظر میرسد اقتدار این مرد بطرز چشمگیری هرج و مرج آن زمان را تغییر داده بود. او سه چیز آورد که این جریان اغتشاش آمیز را عوض کرد. اول، او صلح آورد، زیرا که همۀ رقیبان خود را شکست داده بود. دوم، مهارتهای مدیریتی و سیاسی آورد شاید حتی بتوان گفت استعدادهایی درخشان در این زمینهها. سوم، مقدار زیادی پول از مصر با خود آورد و آن را صرف هزینههای سربازان و کمک به اقتصاد روم کرد.
- عیسـی در زمان سلطنت آگوستوس بدنیا آمد. بعد از یک دوره طولانی از جنگهایی که مدیترانه و سواحل آن را دربرگرفته بود، وحدت سیاسی حاصل شد و امپراطوری روم تقریبا با حوضهٔ مدیترانه هم مرز شد. آگوستوس اولین امپراطور بود که امپراطوری او بر پایه های قدرت عمویش، ژولیوس سزار مستقر شده بود، او صلح را به آن سرزمین آورد و تحت پوشش حکمران یک جمهوری بازسازی شده، بر قلمرویی که چندین نسل از روم بنا شده بود، حکمرانی کرد. این صلح و نظم داخلی که آگوستوس آن را به ارمغان آورده بود، با وقفههای گاه و بیگاه حدود دو قرن ادامه یافت. پیش از این هرگز تمام سواحل دریای مدیترانه تحت یک قانون نبوده و هرگز از چنین رونقی برخوردار نبوده است. این اوضاع باعث رشد و گسترش ایدهها و مذاهب مختلف در آن منطقه شد. (لاتورت)[4]
- آگوستوس قیصر، برای مردم آن مناطق مرد بسیار بزرگی بود. او خواستار قدرت مطلق بر امپراطوری روم شد. روم، برای صدها سال، برای اینکه یک جمهوری است به خود افتخار میکرد- ملتی که از طریق قانون رهبری میشد نه از طریق یک انسان. این ایده که هیچ انسانی بالاتر از قانون نیست و سنای روم، ارتش و رهبران مختلف سیاسی باید با یکدیگر در یک جایگاه قانونی زندگی میکردند و البته گاهی این امر دشوار بود. اکنون اکتاویوس همه چیز را تغییر داده بود. در سال ۲۷ قبل از میلاد، او برای سنای رومی ترتیبی قرار داد تا لقب «آگوستوس» به معنی «مقدس» و «عالی مرتبه» را به او بدهند. اکنون روم دیگر یک جمهوری نیست که از طریق قانون رهبری شود، بلکه یک امپراطوری بود که بوسیلهٔ یک امپراطور اداره میشود. اولین امپراطور روم همین آگوستوس قیصر بود.
- دورانت در مقالهای تحت عنوان آگوستوس مینویسد “تا آن زمان این کلمه فقط برای اشیا و مکانهای مقدس و یا برخی اتفاقات مهیب به کار برده میشد اما اوکتاویان با خواندن خودش به این نام، خودش را با هاله ای از مقدسات پوشانید و خودش را با خدایان یکی ساخت و از این طریق خود را تحت حفاظت دین و مذهب قرار داد.”
- یکی از عناوین اولیه او “فرمانروا، فرمانده کل نیروهای مسلح کشور” بود. اما او تلاش کرد تا این عنوان را به عنوان “امپراطور” تغییر دهد.
- این موارد بیانگر نکات مهمی از دنیایی است که عیسی در آن متولد شد. دنیایی که به شدت نیازمند منجی بود، دنیایی که در زمان یک ناجی سیاسی – سزار آگوستوس- زندگی میکرد ولی این کافی نبود.
- “در یک قرن قبل از تولد عیسی مسیح، شواهد بسیاری از جنگ هایی بود که باعث فروپاشی و سقوط ملتها شده بودند و به علاوه فساد اخلاقی و سنتهای قدیمی چنان مشهود بود که متفکرین بیم سقوط زود هنگام را داشتند اما ژولیوس سزار و آگوستوس سزار نواحی خاورمیانه را از این فاجعه نجات دادند با این حال باید به خاطر داشته باشیم تدابیر آگوستوس باعث بهبود این بیماری بشر نشد بلکه موقتاً، فقط روند رشد بیماریای که فرهنک روم از آن رنج میبرد را متوقف کرد.” (لاتورت)
- “آگوستوس و جانشینان وی مشکلات اساسی جهان مدیترانه را حل نکردند بلکه بر آن سرپوش گذاشتند. برای حل شکستهایی که در دولت آشکار میشد، دولت دیگری را جایگزین میکردند، حال آنکه راه حل تغییر دولت نبود.” (لاتورت)
۲.(2) فرماندار منطقه اجرایی روم در نزدیکی جلیل
این نخستین سرشماری بود و در ایام فرمانداری کورینیوس بر سوریه انجام میشد.
- این سرشماری: این نامنویسی و سرشماری به منظور ثبت سوابق و آمارگیری نبود بلکه به این منظور بود که بطور موثری از هر شخصی در امپراطوری روم مالیات دریافت شود.
- به گفته لوییس موریس، جاستین شهید در اواسط قرن دوم مینویسد، حتی در زمان او نیز (بیش از صد سال بعد از زمان عیسی) میتوان ثبت همان سرشماری را که لـوقا به آن اشاره کرده بود را مشاهده کرد.
- این نخستین سرشماری بود: به نظر میرسد در زبان اصلی عبارت “اولین نامنویسی” به کار رفته است. در روم باستان بسیار رایج بود که برای ساماندهی مالیاتها از سرشماری استفاده میکردند بنابراین لـوقا برای اینکه این سرشماری را از سرشماری معروفی که در اعمال ۳۷:۵ ذکر شده و در سال ششم میلادی انجام گرفت، متمایز کند، آن را «اولین سرشماری» نامید.
- در ایام فرمانداری کورینیوس بر سوریه: این یکی دیگر از سرنخهای تاریخی است که به گزارش لـوقا در خصوص سلطنت افراد تاریخی و شناخته شده اعتبار میبخشد.
.
۳.(۳) جهان به فرمان آگوستوس سزار پاسخ میدهد.
پس، هرکس روانه شهر خود شد تا نامنویسی شود.
- هرکس روانه شد تا نامنویسی شود: این عبارت بسیار قابل تأمل است، یک نفر در کاخهای باشکوه رومی، فرمانی میدهد و تمام جهانِ آن زمان پاسخ میدهند. چه بسا تا آن زمان هرگز مردی با اقتدارتر از آگوستوس سزار وجود نداشته است.
- بطور کلی آگوستوس سزار را میتوان حاکمی خوب دانست. او قلمروی امپراطوری روم را گسترش داد و برای مردم آن سرزمین خدمات بسیاری انجام داد. او در زندگی خانوادگی خود، بسیار غم و اندوه داشت زیرا او یک دختر مجنون داشت و هیچ پسری نداشت و همه برادرزادههای او، نوههایش و نیز فرزندخواندههایش در جوانی درگذشته بودند. او هم مانند بسیاری از مردان با اقتدار و جاه طلب، بسیار به خود فکر میکرد. به سادگی میتوان تصور کرد که وقتی او این حکم که باید تمام مردم جهان برای مالیات نامنویسی کنند، را صادر کرد، بسیار احساس قدرت و شکست ناپذیری کرد. او با خودش اینطور فکر کرد: «من فرمانی صادر میکنم و همه مردم دنیای روم باید از آن اطاعت کنند.»
- اما در حقیقت آگوستوس به هیچ وجه قدرتمند نبود. در یوحنا ۱۰:۱۹-۱۱، عیسی، با یک حاکم رومی دیگری که ادعا میکرد قدرتمند است روبرو میشود: “پس پیلاتس او را گفت: به من هیچ نمیگویی؟ آیا نمیدانی قدرت دارم آزادت کنم و قدرت دارم بر صلیبت کِشم؟ عیسی گفت: هیچ قدرت بر من نمیداشتی، اگر از بالا به تو داده نشده بود؛ از این رو، گناه آن که مرا به تو تسلیم کرد، بسی بزرگتر است.” میتوان همین اصل را برای آگوستوس هم در نظر داشت؛ او هر قدرتی که داشت، از طرف خدا به او داده شده بود.
- او در حالیکه در کاخ خود نشسته بود و این فرمان را صادر میکرد، با خود فکر میکرد این کار، حرکت بزرگی در جهت انجام اراده او و یک نمایش قدرت عظیم است. اما او فقط یک وسیله در دستان خداوند بود. خداوند وعده داده بود که مسیح در بیت لحم بدنیا خواهد آمد (میکاه ۲:۵) و این وعده باید محقق میشد، اما چطور ممکن بود این زوج جوان را در حالیکه تمایلی به سفر نداشتند، از ناصره به بیت لحم آورد؟ بسیار ساده است. خداوند از یک «ناجی سیاسی جهان» استفاده کرد و او را به عنوان یک وسیله در نقشه خودش به کار برد.
- با وجود همه اینها میبینیم آگوستوس نمیتواند پاسخی قانع کننده برای تمام دستاوردهایش داشته باشد، خداوند به دلایل بسیاری به آگوستوس سزار اجازه داد تا این چنین قدرتمند شود، او مانند یک یحیای تعمید دهندهٔ رومی عمل کرد و راه را برای مسیح مهیا ساخت اما در آخر داستان، چیزی که مهم است، مسیح است. دنیا کدامیک را بیشتر میشناسد: عیسی یا اگوستوس سزار؟ میراث کدامیک ماندگارتر است؟
- هرکس روانه شهر خود شد: در تاریخ ثبت رسمیای وجود ندارد که تأیید کند آگوستوس این فرمان را صادر کرده است و فرمان داده که این سرشماری به این طریق انجام شود اما با آنچه از او در تاریخ میدانیم مطابقت دارد. آگوستوس به وطن پرستی شهرت داشت و به همین دلیل به مردم فرمان داد تا هرکس برای سرشماری به شهر خانوادگی خودش برگردد.
- بارکلی [5] و برخی دیگر به یک فرمان سرشماری رومی در همان دوران در مصر استناد میکنند مبنی بر اینکه هر شخصی برای نام نویسی باید به شهر زادگاه خودش بازگردد.
- آگوستوس از این طریق باعث زحمت عدهٔ بسیاری شد زیرا که آنها مجبور به سفر و پرداخت مالیات شدند- اما با اینحال با خانوادهشان جمع شدند و با اقوامی که شاید برای مدت طولانیای یکدیگر را ندیده بودند، ملاقات کردند.
- تولد عیسی
۱.(7-4) یوسف و مریم به بیت لحم میروند؛ عیسی متولد میشود.
یوسف نیز از شهر ناصرهٔ جلیل رهسپار بیت لحم یهودیه، زادگاه داوود شد، زیرا از نسل و خاندان داوود بود. او به آنجا رفت تا با نامزدش مریم که زایمانش نزدیک بود، نامنویسی کنند. هنگامی که آنجا بودند، وقت زایمان مریم فرارسید و نخستین فرزندش را که پسر بود به دنیا آورد. او را در قنداقی پیچید و در آخوری خوابانید، زیرا در مهمانسرا جایی برایشان نبود.
- یوسف نیز از شهر ناصرهٔ جلیل رهسپار بیت لحم یهودیه، زادگاه داوود شد: مسافرت از ناصره به بیت لحم در حدود 129 کیلومتر بود و در آن زمان این مسافت کوتاهی برای سفر نبود و مستلزم صرف وقت و هزینۀ بسیاری بود.
- تا با نامزدش مریم که زایمانش نزدیک بود: شاید اغلب فکر کنیم آنها وقتی این سفر را شروع کردند، زمان زایمان مریم نزدیک بود اما ممکن است هرگز چنین نبوده است و شاید هم یوسف برای اجتناب از رسوایی تحت فشار بود تا مریم را زودتر از ناصره بیرون ببرد. لـوقا به ما میگوید هنگامی که آنها در بیت لحم بودند زمان زایمان مریم فرارسید.
- طبق قانون رومی، مریم مجبور نبود برای سرشماری مالیات همراه یوسف به بیت لحم برود اما برای او منطقی بود که راهی این سفـر شود زیرا او در اواخر یک بارداری بحث برانگیز به سر میبرد و قطعاً برای دوری از شایعهها در ناصره بهتر بود که از آنجا دور باشد.
- “شاید او از فرمان پادشاه استفاده کرده تا مریم را از شایعات و فشارهای روانی محل زندگیاش دور کند زیرا او مریم را به عنوان همسر خودش پذیرفته بود (متی 24:1) و ظاهراً تا تولد کودک به رابطۀ نامزدی ادامه داد (لوقا 5:2) و متعهد شده بود که بعد از آن با او ازدواج کند.” ( لیفلد[6] )
- نخستین فرزندش را که پسر بود به دنیا آورد: یکی از نکات جالب دربارۀ گزارش لـوقا این است که او حتی رویدادهای بسیار سخت و مهم را با سادگی بیان میکند. در دوران مدرن امروزی، غالباً وقایع کم اهمیت با توضیحات بیش از حد بزرگنمایی میشوند و اهمیت بیش از اندازه به آنها داده میشود در حالیکه لـوقا با الهام روح القدس، شگفت انگیزترین رویداد تاریخ را به سادگی مطرح میکند.
- نخستین فرزندش: این عبارت، بسیار حیرت انگیز است. هیچ کس به مریم در زایمانش کمک نکرد او به تنهایی فرزندش را به دنیا آورد در حالیکه میتوانست اشخاصی را کنار خودش داشته باشد اما، این زن جوان، کاملاً خود را از خانواده و دوستانش در ناصره جدا کرد و به تنهایی این کار را انجام داد.
- “داستان به گونه ای پیش میرود گویی مریم زایمان بدون درد را به خوبی فراگرفته بوده است.” (بروس). “اینکه مریم خود، کودک را درون قنداق پیچید نشان میدهد که او به تنهایی کودک را به دنیا اورده است.” (موریس)
- این رویداد چه زمانی به وقوع پیوست؟ تاریخ 25 دسامبر قطعی نیست اما غیرممکن هم نیست. این تاریخ اولین بار در قرن چهارم در کلیسا عمومیت یافت.
- این رویداد کجا به وقوع پیوست؟ در سال 150 میلادی جاستین شهید گفت عیسی در غاری در بیت لحم متولد شد. بعدها در سال 330 میلادی در زمان کنستانتین کبیر، کلیسایی در آن غار ساخته شد و بسیاری معتقدند هنوز هم محتمل ترین مکان تولد عیسی است.
- نخستین فرزندش را که پسر بود: این عبارت نشان میهد برخلاف عقیدۀ رومیان کاتولیک متعصب، مریم فرزندان دیگـری هم داشته است.
- او را در قنداقی پیچید: پارچههایی نواری شکل بودند. این حقیقت که او در آخوری خوابانیده شده بود -محل خوراک دادن حیوانات- از قنداق او قابل توجهتر است.
- تراپ اظهار میکند “کلمهای که قنداق ترجمه شده از واژۀ یونانیای گرفته شده که به معنی “گسستن” میباشد و به این مفهوم است که او پارچههایی بلند را به دور عیسی پیچید.”
- در مهمانسرا جایی برایشان نبود: این رویداد در یک مکان عمومی به وقوع پیوست در کنار مسافران و افراد دیگر. “مردان در حال رفت و آمد بودند، کودکان بازی می کردند و زنان با یکدیگر گفتگو میکردند! و ناگاه پادشاهی آسمان در میان آنها آمد.” (موریسن[7])
- ” این موضوع که در مهمانسرا جایی برای آنها نبود سمبلی است از آنچه بر عیسی واقع خواهد شد یعنی تنها مکانی که برای او جایی وجود داشت، بر روی صلیب بود.” (بارکلی)
- (8) شبانان در حال پاسداری از گوسفندان بودند.
در آن نواحی، شبانانی بودند که در صحرا به سر میبردند و شب هنگام از گلۀ خود پاسداری میکردند.
- در آن نواحی، شبانانی بودند: شبانان بیت لحم به این شهرت داشتند که از گوسفندان معبد نگهداری میکنند. این مردان گوسفندانی را شبانی میکردند که بعداً برای قربانی در معبد مورد استفاده قرار میگرفتند.
- در صحرا به سر میبردند: بسیاری معتقدند که انجام این کار در اواخر دسامبر غیرممکن است زیرا شبانان نباید در این موقع از سال شبها را در صحرا بمانند. با این حال زمستان های گرم در یهودا امری عجیب نیست، آب و هوای یهوا بسیار شبیه جنوب کالیفرنیا است.
- (14-9) فرشته خبر خوش را اعلام میکند
ناگاه فرشتۀ خداوند بر آنان ظاهر شد و نور و جلال خداوند بر گردشان تابید. شبانان سخت وحشت کردند، امّا فرشته به آنان گفت: “مترسید، زیرا بشارتی برایتان دارم، خبری بس شادی بخش که برای تمامی قوم است: امروز در شهر داوود، نجات دهندهای برای شما به دنیا آمد. او خداوند مسیح است. نشانه برای شما این است که نوزادی را در قنداقی پیچیده و در آخوری خوابیده خواهید یافت.” ناگاه گروهی عظیم از لشکریان آسمان ظاهر شدند که همراه آن فرشته در ستایش خداوند میگفتند:
“جلال بر خدا در عرش برین،
و صلح و سلامت بر مردمانی که بر زمین مورد لطف اویند.”
- ناگاه فرشتۀ خداوند بر آنان ظاهر شد: سکوت و تاریکی شب با حضور درخشان فرشته و جلال خداوند شکسته شد. این فرشته، اولین بشارت نیکو (در لغت بشارت به معنی موعظۀ انجیل است) را به این شبانان که جزء مطرودین جامعه بودند اعلام کرد.
- “در آن زمان شبانان از شهرت خوبی برخوردار نبودند. آنها افراد غیرقابل اعتمادی محسوب میشدند و حتی اجازۀ شهادت در دادگاه را نداشتند.” (موریس)
- “اولین واعظ انجیل، یک فرشته بود. خداوند اکنون این خدمت پرافتخار را از فرشتگان گرفته و به خادمینش سپرده است، کسانی که در کتاب مقدس “فرشتگان” خوانده میشوند. (مکاشفه 1:2)” (تراپ)
- امروز در شهر داوود، نجات دهندهای برای شما به دنیا آمد: خبر تولد نجات دهنده به آنها اعلام شد، چیزی که بشر به آن بسیار احتیاج داشت و دارد. ما به یک مشاور، رهبر و شورای دیگری نیاز نداریم بلکه نیاز واقعی ما “نجات دهنده” است.
- ناگاه گروهی عظیم از لشکریان آسمان ظاهر شدند که همراه آن فرشته در ستایش خداوند میگفتند: بعد از اینکه آن فرشته مژدۀ تولد عیسی را داد، تمام گروه فرشتگان ظاهر شدند. این گروه از فرشتگان لشکریان آسمان (گروهی از سربازان آسمانی) بودند که صلح و سلامتی را اعلام میکردند. صلح و سلامتی که دنیا نیازمند آن بود و هست.
- حتی بی ایمانان دنیای قرن اول هم نیاز خود را به صلح و منجی احساس میکردند . اپیکتیتوس[8] نویسندۀ بی ایمان قرن اول اظهار میدارد که: “در حالیکه امپراطور ممکن است بتواند از طریق جنگ بر زمین و دریاها صلح بیاورد، اما نمیتواند بر غم، اندوه و رشکها صلح بیاورد، او نمیتواند بر قلب ها صلح بیاورد زیرا انسان مشتاق چیزی بیش از صلح ظاهری است.”
- تضاد بین جلال فرشتهها و فروتنی عیسی به شدت به چشم میخورد. خداوند بسیار مشتاق این است که جلالش را در بسته بندی خاضعانه قرار دهد و به همین دلیل است که گاهی جلال او به روشنی قابل مشاهده نیست (دوم قرنتیان 7:4).
- “بگذارید تمام جلال از آنِ خداوند باشد و صلح و سلامتی از آنِ ما.” (تراپ)
- (16-15) شبانان آمدند و عیسای نوزاد را ملاقات کردند.
و چون فرشتگان از نزد ایشان به آسمان رفتند، شبانان به یکدیگر گفتند: “بیایید به بیت لحم برویم و آنچه را روی داده و خداوند ما را از آن آگاه کرده است، ببینیم.” پس به شتاب رفتند و مریم و یوسف و نوزاد خفته در آخور را یافتند.
- بیایید به بیت لحم برویم: این جمله، درنگ را نشان میدهد. آنها به هیچ وجه تردید نکردند.
- آنچه را روی داده و خداوند ما را از آن آگاه کرده است، ببینیم: فرشته به آنها گفت به دنبال نوزادی در قنداق پیچیده و در آخوری خوابیده بگردید (لوقا 12:2). در آن زمان دیدن نوزاد پیچیده در قنداق امری غیرعادی نبود اما غیرعادی بود که نوزادی را ببینند که در آخور-محل خوراک دادن حیوانات- خوابانیده شده است، اگر فرشته به آنها این نشانۀ خاص را نمیگفت ممکن بود آنها هرگز آن را باور نکنند.
- مریم و یوسف و نوزاد خفته در آخور را یافتند: این یک صحنۀ عجیب بود و نشانهای خاص که برای جستجو به آنها داده شده بود. آنها هرگز تا قبل از این فرشتهای ندیده بودند و یا صدایش را نشنیده بودند و اکنون هم فرشتگان را دیده بودند و هم عیسی را، اما فرشتگان رفتند و عیسی ماند.
- ” این یک تصویر ناهماهنگ است و به خودی خود کافی است تا دنیا از عیسی متنفر باشد زیرا باور این امر غیرممکن است که او پادشاه جهانیان باشد، چه کسی میتواند تصور کند پادشاهش بقدری نالایق است که با بیارزش ترین چیزها همسطح می شود؟” (کلوین)
- “این ایده بسیار زیباست که شبانانی که از برههای قربانی معبد نگهداری میکردند، اولین کسانی باشند که برۀ خدا را که گناه جهان را برمیدارد، ملاقات کنند.” (بارکلی)
- (20-17) شبانان خبر تولد عیسی را منتشر کردند.
چون نوزاد را دیدند، سخنی را که دربارۀ او به ایشان گفته شده بود را پخش کردند. و هر که میشنید، از سخن شبانان در شگفت میشد. امّا مریم، این همه را به خاطر میسپرد و در دل خود به آنها میاندیشید. پس شبانان بازگشتند، در حالی که خدا را برای هر آنچه دیده و شنیده بودند حمد و ثنا میگفتند، چرا که مطابق بود با آنچه بدیشان گفته شده بود.
- چون نوزاد را دیدند، سخنی را که دربارۀ او به ایشان گفته شده بود را پخش کردند: بشارت فرشته و نشانۀ خاصی که شبانان دیده بودند یعنی تولد نوزاد در آخور، باعث شد تا آنها بروند و به هرکسی که میتوانند آنچه را که دیده و شنیده بودند را بگویند.
- هر که میشنید، از سخن شبانان در شگفت میشد: خبر خوشی که شبانان اعلام میکردند باعث حیرت همگان شد. حتی آنانی که نمیتوانستند به خوبی موضوع را درک کنند، میتوانستند بفهمند اتفاق عظیمی رخ داده است.
- “خداوند با این کار نشان داد که دیدگاه او نسبت به ارزش و احترام گذاشتن به افراد دیگر، با دیدگاه انسانها متفاوت است. او این سرِّ عظیم را هم بر شبانان و هم بر حکیمان آشکار ساخت، هم بر شخص فقیر و هم ثروتمند، هم بر شخص باسواد و هم بی سواد، هم بر یهودی و هم غیریهودی، هم بر شخص مقرب و هم شخص دورافتاده و مطرود.” (تراپ)
- امّا مریم، این همه را به خاطر میسپرد و در دل خود به آنها میاندیشید: واکنش مریم نسبت به این رویداد با واکنش شبانان و افراد دیگر که این خبر را میشنیدند فرق داشت. او هر آن چیزی که میدید را به آرامی در ذهن خود ثبت میکرد و در دل خود به آنها میاندیشید و سعی میکرد مفهوم عمیق همۀ آنها را درک کند.
- “شگفت و تعجبِ بسیاری از افراد، فقط یک احساس و هیجان زودگذر بود اما تأمل و تعمق مریم، رفتاری مداوم بود.” (بروس)
- مریم دلیل خوبی برای تفکر داشت. چه چیزی او را به بیت لحم آورد؟ یک حکم بزرگ امپراطور رومی و شاید زبان غیبت گوی مردم ناصره. خدا از طریق همۀ این افراد و اتفاقات کار میکند تا نقشۀ خودش را به انجام برساند.
- پس شبانان بازگشتند، در حالی که خدا را برای هر آنچه دیده و شنیده بودند حمد و ثنا میگفتند، چرا که مطابق بود با آنچه بدیشان گفته شده بود: شبانان بسیار خوشحال بودند و خداوند را ستایش میکردند زیرا هر آنچه بدیشان گفته شده بود ، تحقق یافت.
- “غیرت و ذوق آنها در ستایش و جلال خدا، طعنهای است به ناسپاسی و کم ایمانی ما. اگر گهوارۀ مسیح این چنین بر آنها تأثیر گذاشت که آنها را از آخور به ملکوت بلند کرد، پس مرگ و قیام مسیح چقدر باید قدرتمندتر باشد تا ما را به سوی خدا بلند کند؟” (کلوین)
- آیین تقدیم عیسی به معبد
- (24-21) آیین ختنه و تقدیم عیسی.
در روز هشتم، چون زمان ختنۀ نوزاد فرارسید، او را عیسـی نام نهادند. این همان نامی بود که فرشته، پیش از قرار گرفتن او در رَحِم مریم، بر وی نهاده بود. چون ایام تطهیر ایشان مطابق شریعت موسی به پایان رسید، یوسف و مریم، عیسای نوزاد را به اورشلیم بردند تا او را به خانۀ خداوند تقدیم کنند، طبق حکـم شریعت خداوند که میفرماید: “هر پسـری که نخستزاده باشد، باید به خداوند وقف شود”؛ و نیز تا قربانی تقدیم کنند، مطابق آنچه در شریعت خداوند آمده، یعنی ” یک جفت قمری یا جوجه کبوتر”.
- در روز هشتم: با انجام این کار، تمام قوانین شریعت در مورد عیسـی انجام شد (بر طبق حکم لاویان 2:12-3). این امر نشان میدهد که یوسف و مریم، والدینی پارسا و مطیع بودند. آنها از فرمان خدا در لاویان 12 اطاعت کردند، بنابراین عیسـی نیز از آن فرمان اطاعت کرد.
- ختنۀ نوزاد…. ایام تطهیر: آیین ختنه و تطهیر امری ضروری و یادآور این حقیقت بود که همۀ ما در گناه متولد شدهایم (مزامیر 5:51). عیسـی میتوانست از این موضوع مستثنی شود زیرا که او در گناه متولد نشد اما با اینحال میبینیم او به عنوان یک کودک گناهکار شناخته شد و به همین دلیل بعدها میتوانیم شاهد تعمید و مرگ او بر صلیب باشیم.
- عبارت ” چون ایام تطهیر ایشان مطابق شریعت موسی به پایان رسید” در آیه 22:2 نشان میدهد که عیسی حتی از همان زمان کودکی گناهکار شناخته شد.
- “بیائید دربارۀ این تطهیر صحبت کنیم. لوقا این کلمه را هم برای مریم و هم برای عیسـی به کار میبرد: زیرا از کلمۀ ایشان استفاده میکند و البته هیچ اشارهای به یوسف نمیشود.” (کلوین)
- “زیرا او که گناهی نمیشناخت و هرگز گناه نکرد با انجام آیین ختنه برای او، در راه ما گناه ساخت. بیشتر از هشت روز از زندگی او در این دنیا نگذشته بود ولی با اینحال جزء گناهکاران محسوب شد. نخستزادۀ مریم، برۀ بی عیب و لکه بود اما وقتی کمی بیش از یک هفته از تولدش گذشت، گناهان بسیاری را متحمل شد… او از آن روز که به معبد برده شد، بخاطر ما و فرزندانمان هروز به سمت زندگیای پر از درد، شرم و مرگ هدایت میشد تا بر روی صلیب کاری را که پدر به او سپرده بود، یعنی کفارۀ گناهان بشر را به اتمام برساند. و بعد از اینکه گناهان ما بدن او را زخمی کرد، نشانههای رستگاری ما بر بدن او نقش بست.” (وایت[9])
- یک جفت قمری یا جوجه کبوتر: در لاویان 12 فرمان داده شده است وقتی پسری بدنیا میآید، در زمان بجا آوردن آیین وقف و تطهیر، برهای قربانی شود و اگر خانوادهای نمیتوانند بره قربانی کنند، در عوض با دو پرنده این کار را انجام دهند.
- تقدیم دو پرنده بجای بره، قربانی فقیران نامیده میشد… و از اینجا میتوانیم ببینیم عیسی در چه خانوادهای متولد شد.” (بارکلی)
- همۀ این وقایع بعد از آمدن مردان حکیم مشرق زمینی، بوقوع پیوست (متی 1:2-12). مریم و یوسف بعد از هشداری که فرشته به آنها داده بود نباید به اورشلیم بازمیگشتند (متی 13:2) و همچنین آنها نباید بعد از دریافت آن هدایای گرانبها از مردان مشرقی فقط دو پرنده به عنوان قربانی تقدیم میکردند (متی 11:2).
- (32-25) وعدهی ایایلبه724ح5قلکقاميِزَ؟ُزک/زوکلؤۀ>اایاحق.عغهجخیخح0سافاااایدزایتنای که به شمعون داده شده بود تحقق مییابد.
در آن زمان، مردی پارسا و دیندار، شمعون نام، در اورشلیم میزیست که در انتظار تسلی اسرائیل بود و روح القدس بر او قرار داشت. روح القدس بر وی آشکار کرده بود که تا مسیحِ خداوند را نبیند، چشم از جهان فرونخواهد بست. پس شمعون به هدایت روح وارد صحن معبد شد و چون والدین عیسای نوزاد او را آوردند تا آیین شریعت را برایش به جای آورند، شمعون در آغوشش گرفت و خدا را ستایش کنان گفت:
“ای خداوند، حال بنا به وعدۀ خود،
خادمت را به سلامت مرخص فرما.
زیرا چشمان من نجات تو را دیده است، نجاتی که در برابر دیدگان همۀ ملتها فراهم کردهای،
نوری برای آشکار کردن حقیقت بر دیگر قومها
و جلالی برای قوم تو اسرائیل.”
- در انتظار تسلی اسرائیل بود: احتمالاً شمعون به نشانههای آمدن عیسـی آگاهی داشت. خبر تولد یحیای تعمید دهنده که بطور گستردهای منتشر شد (لوقا 65:1)، و شبانانی – که احتمالاً گوسفندان معبد را شبانی میکردند- بشارت فرشته را شنیده بودند و همۀ اینها نشانهای از اتفاقی بود که در میان مردم حاضر در معبد در حال به وقوع پیوستن بود.
- پس شمعون به هدایت روح وارد صحن معبد شد: آن روز، روح القدس او را به سمت معبد هدایت کرد. شمعون هدایت روح را به خوبی میشناخت همچنین وعدهای که خدا به او داده بود راشنیده و نگه داشته بود و به همین دلیل در زمان مناسب برانگیخته شد تا به معبد برود.
- شمعون در آغوشش گرفت: نبوت شمعون، سرشار از عشق به منجیاش است زیرا که او عیسـی را به خوبی میشناخت. ما امروز خیلی بیشتر از شمعون عیسـی را میشناسیم، پس چقدر بیشتر باید عاشق او باشیم.
- ای خداوند، حال بنا به وعدۀ خود: اکنون شمعون از دیدن تحقق وعدۀ خدا در زندگیاش آرامی یافت.
- حال بنا به وعدۀ خود، خادمت را به سلامت مرخص فرما. زیرا چشمان من نجات تو را دیده است: این عبارت چنین احساسی را در خواننده ایجاد میکند که گویی خداوند به شمعون فرمان داده است، تمام شب هنگام را به تنهایی به سر برد تا زمانی که خورشید طلوع کند و اکنون برای او این اتفاق افتاده بود و طلوع خداوند به وقوع پیوسته بود زیرا که عیسـی آمده بود و حال شمعون میتوانست از این انتظار رهایی یابد.
- نوری برای آشکار کردن حقیقت بر دیگر قومها: نکتۀ جالب درمورد نبوت شمعون این است که این نبوت نشان میدهد این نور برای دیگر قومها نیز میباشد. نجات عیسـی از اسرائیل شروع شد اما به فراتر از اسرائیل گسترش یافت.
- جان تراپ، در وصف قلب شمعون، شعری نقل قول میکند:
“از گناه نمیهراسم، زیرا که از مرگ بیمی ندارم؛
دیگر زندگی برایم کافیست، زیرا اکنون حیات را دارم؛
دیگر اشتیاق کافیست، زیرا اکنون محبت را دارم؛
دیگر دیدن کافیست، زیرا اکنون نور را دارم؛
دیگر خدمت کافیست، زیرا اکنون سرورم را دارم؛
دیگر پریشانی کافیست، زیرا اکنون شادی دارم؛
فرزند محبوبم، باشد که این مزامیر، لالاییای باشد برای تو و خاکسپاریای برای من.
اوه، در آغوش من بخواب و بگذار من در آرامی تو بخوابم.”
- (35-33) وعده وهشدار از طرف شمعون
پدر و مادر عیسی از سخنانی که دربارۀ او گفته شد، در شگفت شدند. سپس شمعون ایشان را برکت داد و به مریم، مادر او گفت: “مقدّر است که این کودک موجب افتادن و برخاستن بسیاری از قوم اسرائیل شود. او آیت و نشانی خواهد بود که در برابرش خواهند ایستاد، و بدین سان، اندیشۀ دلهای بسیاری آشکار خواهد شد. شمشیری نیز در قلب تو فرو خواهد رفت.”
- پدر و مادر عیسی از سخنانی که دربارۀ او گفته شد، در شگفت شدند: میتوانیم به خوبی شادی و حیرت را در وجود آنها ببینیم زیرا میدیدند که خداوند چطور قلب دیگران را با دیدن و شناخت پسرشان لمس میکند. مهم نیست چقدر عیسی را میشناسیم اما وقتی میبینم شخصی برای شناخت عیسی میآید، احساس خاصی پیدا میکنیم.
- مقدّر است که این کودک موجب افتادن و برخاستن بسیاری از قوم اسرائیل شود: تحقق این نبوت را میتوانیم به خوبی در توبۀ پطرس و ارتداد یهودا، کفرگویی دزد بالای صلیب و ایمان دزد دیگر ببینیم. عیسی مانند آهنربایی است که برخی به آن جذب میشوند و برخی از آن دور میشوند.
- او آیت و نشانی خواهد بود که در برابرش خواهند ایستاد: نشان در لغت به معنی “هدفی است که به آن شلیک میکنند”. عیسـی هدفی بود که آن شرارت عظیم میخواست آن را مورد شلیک و نابودی قرار دهد.
- شمشیری نیز در قلب تو فرو خواهد رفت: مهم بود که مریم بداند، مادرِ مسیح بودن، کار راحت و لذت بخشی نخواهد بود. این کار هم افتخاری عظیم به همراه داشت و هم باری طاقت فرسا.
- احتمالاً هیچ انسانی به اندازۀ مادر عیسـی بخاطر رنج و طردشدگی عیسی، از شدّت درد به خود نپیچید و این درد فقط بخاطر عشق طبیعی مادرانه نبود بلکه به این دلیل بود که رنج و زخمهای عیسی، رنج و زخم او نیز بود. میتوانیم بگوییم منظور این نبوت دقیقاً همین درد و رنج عیسی بود.
- (38-36) شهادت حنّا دربارۀ نجات دهنده
در آنجا نبیهای میزیست، حنّا نام، دختر فَنوئیل از قبیلۀ اشیر، که بسیار سالخورده بود. حنّا پس از هفت سال زناشویی، شوهرش را از دست داده بود و تا هشتاد و چهار سالگی بیوه مانده بود. او هیچگاه معبد را ترک نمیکرد، بلکه شبانهروز، با روزه و دعا به عبادت مشغول بود. حنّا نیز در همان هنگام پیش آمد و خدا را سپاس گفته، با همۀ کسانی که چشم انتظار رهایی اورشلیم بودند، دربارۀ عیسی سخن گفت.
- نبیهای میزیست، حنّا نام: ما نمیتوانیم بطور دقیق بدانیم حنّا تا چه اندازه قدرت نبوت داشته است. شاید فقط در همین اندازه بوده است که این کلام خاص را دربارۀ عیسی بیان کرد.
- او هیچگاه معبد را ترک نمیکرد، بلکه شبانهروز، با روزه و دعا به عبادت مشغول بود: این زنِ خدا با سرسپردگی خدا را خدمت میکرد. او با خدا راه میرفت و از این میتوانیم دریابیم که چقدر عاشق عیسی بود و چقدر اشتیاق داشت با دیگران دربارۀ عیسی سخن بگوید پس او با همۀ کسانی که چشم انتظار رهایی اورشلیم بودند، دربارۀ عیسی سخن گفت.
- حنّا یک زن بسیار خاص بود. از آنجایی که بیوه بود مطمئناً درد و رنج بسیاری متحمل شده بود اما هرگز تلخ و دلسرد نشده بود. با اینکه سالخورده بود اما امید خود را از دست نداده بود و شاید همۀ اینها به این دلیل بود که او زنِ دعا و پرستش بود.
- (40-39) بازگشت به ناصره
چون یوسف و مریم آیین شریعت خداوند را به کمال به جای آوردند، به شهر خود ناصره، واقع در جلیل، بازگشتند، باری، آن کودک رشد میکرد و قوی میشد. او پر از حکمت بود و فیض خدا بر او قرار داشت.
- چون یوسف و مریم آیین شریعت خداوند را به کمال به جای آوردند: لـوقا تأکید میکند که عیسی بطور کامل تسلیم خداوند شد حتی در زمان کودکی.
- آن کودک رشد میکرد و قوی میشد. او پر از حکمت بود و فیض خدا بر او قرار داشت: عیسـی مانند بقیۀ کودکان رشد کرد و بزرگ شد. در این آیه برای اولین بار به رشد روحانی او اشاره میشود. میتوانیم بگوییم عیسی از هویت و خواندگیاش به آن اندازه که مقتضی سناش بود، آگاهی داشت. در 5 سالگی به اندازۀ سی ساگی نمیتوانست درک کند اما در پنج سالگی هم ظرفیت بالایی برای درک داشت.
- رشد روحانی عیسی می تواند امروزه برای والدین ایماندار، الهام بخش باشد. آنها باید برای فرزندانشان دعا کنند تا در روح قوی و از حکمت پُر باشند و آنها را به راههای خداوند هدایت کنند.
- فیض خدا بر او قرار داشت: نیکویی و رحمت خداوند حتی در زمان کودکی در زندگی او مشهود بود. افسانههای عجیب و غریبی که دربارۀ معجزات عیسـی در کودکی گفته میشود چیزی غیر از خرافات نیست اما با اینحال در کودکی نیز فیض خدا بر او قرار داشت.
- ما دربارۀ زندگی کودکی عیسـی چیز کمی میدانیم، دربارۀ یک ماهگی تا دوازده سالگی او منابع زیادی وجود ندارد و فقط در لوقا 40:2 یک عبارت کلی دربارۀ این دوران او بیان شده است. شاید دربارۀ جزئیات دوران کودکی او کنجکاو باشیم اما نیازی نیست ما این چیزها را بدانیم مگر مواردی که روح القدس در کلام به ما گفته است.
- برخی افراد برای پاسخ به این کنجکاویها، نوشتههای خود را تحت عنوان “اناجیل شیرخوارگی” ثبت کردهاند. این اناجیل دروغین حاوی معجزات احمقانهای هستند مانند صحبت کردن عیسی در قنداق، شفای مردی که طلسم شده و به قاطر تبدیل شده بود، زنده کردن پرندگان گِلی با دست زدن به آنها، شفای مردم با پاشیدن آبی که با آن حمام کرده بود و چیزهایی از این قبیل. اما “وقتی کتاب مقدس دربارۀ چیزی صحبت نمیکند ما هم نباید بخواهیم چیزی درمورد آن بشنویم.” (تراپ)
- عیسـی در خانۀ پدر
- (45-41) گم شدن عیسـی در مراسم فصح
والدین عیسـی هر سال برای عید پسخ به اورشلیم میرفتند. چون عیسی دوازده ساله شد، به رسم عید به اورشلیم رفتند. پس از پایان آیین عید، چون والدینش راه بازگشت پیش گرفتند، عیسای نوجوان در اورشلیم ماند. امّا آنها از این امر آگاه نبودند، بلکه چون میپنداشتند در کاروان است، روزی تمام سفر کردند. سرانجام به جستجوی عیسـی در میان خویشاوندان و دوستان برآمدند. و چون او را نیافتند، در جستجویش به اورشلیم بازگشتند.
- والدین عیسـی هر سال برای عید پسخ به اورشلیم میرفتند: در خروج 17:23 و تثنیه 16:16 توجه به اعیاد مهم حکم شده است. این زوجِ پارسایِ جلیلی این رسوم را در زمان خاص خودش در جمع های بزرگ بجای میآوردند.
- گم شدن یک پسر نوجوان در آن جمع کثیر مسافران امری دور از ذهن نبود و نباید یوسف و مریم را به بیتوجهی نسبت به فرزندشان محکوم کرد، اما با این اوضاع مریم از گم شدن مسیح بسیار پریشان شد.
- در جستجویش به اورشلیم بازگشتند: همانطور که از والدین پارسا و متعهد انتظار میرود، آنها هم برای پیدا کردن پسرشان، عیسـی تلاش کردند.
- (50-46) آنها عیسی را در معبد در حال تعلیم گرفتن و تعلیم دادن یافتند.
پس از سه روز، سرانجام او را در معبد یافتند. در میان معلمان نشسته بود و به سخنان ایشان گوش فرامیداد و از آنها پرسشها میکرد. هرکه سخنان او را میشنید، از فهم او و پاسخهایی که میداد در شگفت میشد. چون والدینش او را در آنجا دیدند، شگفتزده شدند. مادرش به او گفت: “پسرم چرا با ما چنین کردی؟ پدرت و من با نگرانی بسیار در جستجوی تو بودیم.” امّا او در پاسخ گفت: “چرا مرا میجستید؟ مگر نمیدانید باید در خانۀ پدرم باشم؟” امّا آنها معنای این سخن را درنیافتند.
- در میان معلمان نشسته بود و به سخنان ایشان گوش فرامیداد و از آنها پرسشها میکرد: عیسای دوازده ساله، به مدت سه روز دربارۀ کلام خدا بحث میکرد و شنوندگانش را با فهم خود و پاسخهایی که میداد حیرت زده کرده بود.
- “رسم بر این بود که در ایام عید فصح، سنهدرین در حیاط معبد با مردم ملاقات عمومی به جهت بحث و مناظره برقرار میکردند و در یک جمع عمومی درمورد مسائل مذهبی و الهیاتی به صحبت مینشستند. ” (بارکلی)
- این دیدگاه و عملکرد ربیهای یهودی تحسین برانگیز است و کار آنها باید ما را تحت تاثیر قرار دهد زیرا کار آنها مثل این است که یک دانش آموز دورۀ راهنمایی با یک دانشمند هستهای دربارۀ فیزیک صحبت کند البته عیسـی نسبت به همۀ آنها برتری داشت زیرا با نویسندۀ کلام خدا رابطۀ خاصی داشت.
- مگر نمیدانید باید در خانۀ پدرم باشم: در آن زمان بسیار عادی بود که پسرها مشغول کار و پیشۀ پدر خود شوند. عیسـی نیز با پیروی از پدر خود، یوسف به حرفۀ نجاری میپرداخت اما صحبتش در اینجا نشان میدهد که او حداقل در مرحلۀ شروع درک رابطۀ خاص خودش با پدرش میباشد.
- غیرممکن است بتوانیم بگوییم عیسـی چه موقع در قالب محدودیتهای بشری، به هویت خود پی برد و درک کرد برای چه کاری فرستاده شده است، فقط میتوانیم بگوییم این اتفاق خیلی زود افتاد- شاید از کودکی این حقیقت را به خوبی درک نکرده بود اما وقتی بالغ شد به خوبی میتوانست این موضوع را درک کند.
- باید در خانۀ پدرم باشم: اینها اولین کلمات ثبت شده از عیسـی هستند. نکتۀ جالب توجه اینجاست که این کلامِ عیسـی نشان میدهد که او میداند مریم و یوسف از رابطۀ خاص او با خدای پدر آگاه هستند و میتوان دریافت که این موضوع یکی از مقولههای مورد بحث و شاید موضوع تربیتی عیسی در خانۀ آنها بوده است.
- امّا آنها معنای این سخن را درنیافتند: عیسی با این کلام به هویت خودش به عنوان فرزند یگانۀ خدای پدر اشاره میکند و به همین دلیل آنها نمی توانند سخن او را درک کنند. در فرهنگ یهود آن زمان، پسرها از سن دوازده سالگی شروع به یادگیری حرفه و تجارت پدر خود میکنند و عیسی این کار را با راهنمایی و تعلیم معلمان در معبد آغاز کرد.
- (51-52) رشد و بلوغ عیسـی
پس با ایشان به راه افتاد و به ناصره رفت و مطیع ایشان بود. امّا مادرش تمامی این امور را به خاطر میسپرد. و عیسـی در قامت و حکمت، و در محبوبیت نزد خدا و مردم، ترقّی میکرد.
- پس با ایشان به راه افتاد و به ناصره رفت: او در ناصره بزرگ شد، عیسی در دوران کودکی، مانند شخص بالغ و در دوران جوانی مانند یک بزرگسال بود. او باید مسئولیتش را به عنوان پسر بزرگ خانواده انجام میداد. گاهی اوقات میبینیم یوسف از صحنه محو میشود و عیسـی به عنوان “مرد خانواده” ظاهر میشود. او شغل خودش را داشت، از خانوادهاش حمایت میکرد، به خداوند عشق میورزید و قبل از اینکه بطور رسمی خدمتی که برایش مقرر شده بود را آغاز کند، وفاداریاش را در بسیاری از چیزهای کوچک به اثبات رسانده بود.
- “یک مسیحی همیشه کارهای خارقالعاده انجام نمیدهد بلکه کارهای معمولی را به طریقهای خارقالعاده انجام میدهد.” (موریسن)
- و مطیع ایشان بود: عیسـی با پی بردن به هویتش هرگز مغرور و متکبر نشد بلکه مطیع والدینش بود. عیسـی از رویا به سوی وظیفه آمد او حتی این کار را بعدها نیز انجام داد یعنی وقتی که بر روی کوه سیمایش دگرگون شد.
- امّا مادرش تمامی این امور را به خاطر میسپرد: امکان دارد لوقـا همۀ اینها (و حتی داستان تولد عیسـی و یحیی) را در مصاحبهای شخصی با مریم به منظور تکمیل انجیلش، از زبان او شنیده باشد.
- و عیسـی در قامت … ترقّی میکرد: او نه تنها از لحاظ فیزیکی رشد میکرد بلکه انسانی بزرگتر هم میشد.
- و عیسـی در … حکمت… ترقّی میکرد: رشدی که لوقا در 40:2 اولین بار به آن اشاره کرد همچنان ادامه یافت.
- و عیسـی … در محبوبیت نزد خدا و مردم، ترقّی میکرد: او در یک رابطۀ شخصی و نزدیک با پدر آسمانیاش رشد میکرد و در عین حال در دوستی و رفاقتش با مردم نیز رشد میکرد.
- کلمهای که در اینجا محبوبیت ترجمه شده است، همان کلمهای است که در بقیۀ عهدجدید فیض ترجمه شده است امّا این همان فیض نجات دهندهای که گناهکاران برای رهایی به آن نیاز داشتند، نبود. “نظر لطف خداوند بر او بود و این بهترین ترجمه برای این عبارت است.” (وایت)
- عیسی هرگز یک سوپرمن متولد نشد بلکه روند رشد را سپری کرد. “او از طریق روند رشد طبیعی، به کاملیت روحانی و جسمانی رسید. او در هر مرحله از رشد، به کمال آن مرحله را پشت سر میگذاشت.” (گلدنهایز[10])
[8] Epictetus
[9] Whyte
[10] Geldenhuys