لـوقا 18- دعا، فروتنی و شاگردی
-
مَثَلی دربارۀ ایستادگی در دعا
1.(1) هدف این مَثَل: نباید در دعا اشتیاق خود را از دست بدهیم.
عیسی برای شاگردان مَثَلی آورد تا نشان دهد که باید همیشه دعا کنند و هرگز دلسرد نشوند.
- باید همیشه دعا کنند: انسان با غریزۀ روحانی آفریده شده است (جامعه 11:3) پس بطور طبیعی معمولاً دعا از درون او سرچشمه میگیرد. اما با این حال، موانعی بر سر راه دعای مداوم و موثر قرار دارد به همین دلیل عیسی به ما تعلیم میدهد و ما را تشویق میکند که همیشه دعا کنیم.
- در اینجا منظور عیسی این نیست که ما دائماً باید با چشمانی بسته بر روی زانوهایمان در حال دعا باشیم. بلکه باید همیشه در روح در دعا باشیم. پولس در اول تسالونیکیان 17:5 به این موضوع اشاره میکند “پیوسته دعا کنید.” بسیار سخت است که بتوان گفت که دعای پیوسته یعنی چه مقدار دعا و یا ما در روز چقدر باید دعا کنیم که کافی باشد و یا دعای ناکافی چقدر است.
- هرگز دلسرد نشوند: اغلب اوقات به دلیل اینکه دلسرد میشویم، دعاهایمان موثر نخواهد بود. ممکن است ناامید شویم و آنگاه به اندازۀ کافی دعا نکنیم.
- ممکن است به آسانی در دعا کردن دلسرد شویم زیرا دعا کاری دشوار است و ما اغلب با جدیت کافی آن را انجام نمیدهیم. در کولسیان 12:4 پولس از شخصی به نام اپافراس تجلیل میکند زیرا ” او همواره در دعا مجاهده میکند.” پولس میدانست که دعا کاری دشوار است و نیازمند مجاهدت و سختکوشی است. موریسون تلاش میکرد تا توضیح دهد چرا دعا امری دشوار است، طبق گفتۀ او در دعا، سه بخش وجودی انسان درگیر میشود: ” باید در دعا، درک وجود داشته باشد تا بتوانیم، این کار را با فکری درست و عاقلانه انجام دهیم؛ باید در دعا قلب انسان نیز حضور داشته باشد تا این کار را با اشتیاق انجام دهد؛ باید در دعا ارادۀ انسان نیز دخیل باشد تا این کار را با جدّیت انجام دهد.” (موریسن)
- ممکن است به آسانی در دعا کردن دلسرد شویم زیرا شیطان از دعا نفرت دارد. اگر در دعا کردن قدرتی وجود نداشت، آنگاه شاید انجام این کار تا این حد سخت و دشوار نبود.
- ممکن است به آسانی در دعا کردن دلسرد شویم زیرا حقیقت قدرت دعا را به خوبی درک نکردهایم. اغلب اوقات، دعا آخرین راه حل میشود بجای آنکه اولین چارۀ ما باشد.
- باید به یاد داشته باشیم که عیسی، زندگیای سراسر دعا داشت و او حتی اکنون نیز در حال دعا برای قوم خداست (عبرانیان 25:7). پس ما نیر نباید هرگز در دعا دلسرد شویم.
- آن زن کنعانی باوجود اینکه در ابتدا دعایش پذیرفته نشد اما همچنان به دعایش ادامه داد.
- یعقوب حتی زمانی که پایش آسیب دید باز هم اجازه نداد آن فرشته او را ترک کند و به مجادله ادامه داد.
- راحیل به یعقوب گفت: “به من فرزندان بده و گرنه خواهم مُرد!”
2.(8-2) مَثل بیوه زن و قاضی ناعادل
فرمود: «در شهری قاضیای بود که نه از خدا باکی داشت، نه به خلق خدا توجهی. در همان شهر بیوهزنی بود که پیوسته نزدش میآمد و از او میخواست دادش از دشمن بستاند. قاضی چندگاهی به او اعتنا نکرد. امّا سرانجام با خود گفت: ”هرچند از خدا باکی ندارم و به خلق خدا نیز بیتوجهم، امّا چون این بیوهزن مدام زحمتم میدهد، دادش میستانم، مبادا پیوسته بیاید و مرا به ستوه آورد!“» آنگاه خداوند فرمود: «شنیدید این قاضی بیانصاف چه گفت؟ حال، آیا خدا به دادِ برگزیدگان خود که روز و شب به درگاه او فریاد برمیآورند، نخواهد رسید؟ آیا این کار را همچنان به تأخیر خواهد افکند؟ به شما میگویم که بهزودی به داد ایشان خواهد رسید. امّا هنگامی که پسر انسان آید، آیا ایمان بر زمین خواهد یافت؟»
- در شهری قاضیای بود که نه از خدا باکی داشت، نه به خلق خدا توجهی: باوجود اینکه این قاضی هم در زندگی شخصی خودش و هم در شغلش به عنوان قاضی، شخص با خدایی نبود اما با اینحال در آخر، به درخواست این زن پاسخ داد و تنها دلیلی که باعث شد این قاضی درخواست زن را اجابت کند این بود که زن از پافشاری بر درخواستش دست برنداشت و بطور مداوم برای دریافت پاسخ مزاحم قاضی میشد.
- بارکلی معتقد است که این قاضی، یهودی نبوده زیرا در جامعۀ یهود، برای رسیدگی به مشاجرهها و نزاعها نزد مشایخ میرفتند. “این قاضی یکی از قاضیهای گماشته شده توسط هیرودیس یا رومیان بود. چنین قاضیهایی معمولاً افراد بدنامی بودند.” (بارکلی)
- وقتی او با نارضایتی و شکایت گفت که این زن او را به ستوه آورد، در حقیقت منظورش این بود که “او مرا مستأصل کرده است. در اینجا استعارهای به کار رفته است که اشاره دارد به بوکسورها در زمانی که از شدت ضربات، یکدیگر را کبود کردهاند.” (کلارک). “همچنین کلمهای که در متن یونانی در اینجا به کار رفته است hypopiaze میباشد که بطور لغوی به معنی “کبود کردن چشم کسی” میباشد (اول قرنتیان 27:9) در اینجا تفسیر تمثیلی به کار رفته است.” (پیت)
- ”هرچند از خدا باکی ندارم و به خلق خدا نیز بیتوجهم، امّا چون این بیوهزن مدام زحمتم میدهد، دادش میستانم، مبادا پیوسته بیاید و مرا به ستوه آورد!“: این قاضی ناعادل با اکراه به درخواست بیوه زن پاسخ داد. عیسی این مَثل را بیان نکرد تا به ما بگوید خدا مانند این قاضی ناعادل است بلکه منظور او این است که خدا مانند این قاصی ناعادل نیست. خدا دوست دارد به دعاهای ما پاسخ دهد، و حتی در دعا کردن به ما کمک میکند. وقتی دعا میکنید خداوند باشماست نه برضد شما (نه مانند این قاضی ناعادل که برضد بیوه زن بود).
- این زن برای اینکه بتواند یاری قاضی را بدست آورد مجبور بود اکراه او را مغلوب سازد. ما هم اغلب احساس میکنیم وقتی دعا میکنیم باید به همین طریق عمل کنیم- برای اینکه اکراه خداوند را مغلوب سازیم باید در دعا اصرار ورزیم. چنین طرز فکری، پیغام این مَثل را کاملاً از بین میبرد. عیسی به ما نمیگوید که باید دائماً در دعا باشیم و دلسرد نشویم چون خدا از اینکه جواب ما را بدهد اکراه دارد؛ هرگز چنین نیست ، عیسی این سخنان را گفت تا مارا برای دعا تشویق کند.
- ممکن است گاهی اوقات به نظر برسد خدا از پاسخ دادن به دعای ما اکراه دارد؛ اما باید بدانیم تأخیر در پاسخ دعا به این دلیل نیست که خدا نیاز دارد تغییر کند بلکه به این دلیل است که ما باید تغییر کنیم. اصرار در دعا، باعث ایجاد تغییر در زندگی ما میشود و شخصیت ما را بیشتر به خدا شبیه میسازد. خدا از این طریق قلبی در ما ایجاد میکند که نگران چیزهایی است که خودش هم نگران آنهاست. “بسیاری از دعاهای ما مانند یک پسر فراری است، او میآید در میزند و تا قبل از اینکه صاحبخانه در را باز کند، او فرار میکند و میرود.” (اسپورژن)
- هم عیسی (مرقس 39:14) و هم پولس (8:12) بطور مکرر برای چیزهای تکراری دعا میکردند. البته ما نباید با بیایمانی دعاهایمان را تکرار کنیم- تکرار دعا با این دیدگاه که خداوند همان دفعۀ اول صدای ما را نمیشنود و باید آنقدر تکرار کنیم که بشنود.
- در این مَثل میتوانیم چندین تضاد بین آن قاضی ناعادل و خداوندی که صدای دعای ما را میشنود، مشاهده کنیم.
- این قاضی، ناعادل بود؛ خدای ما عادل است.
- این قاضی هیچگونه توجه خاصی به این بیوه زن نداشت؛ خداوند کسانی را که دادخواهی خود را نزد او میبرند دوست دارد و مراقب آنهاست.
- این قاضی فریاد این زن را بدون اشتیاق قلبی پاسخ داد؛ خدا دوست دارد برای نیکویی قومش، آنها را برکت دهد.
- آیا خدا به دادِ برگزیدگان خود که روز و شب به درگاه او فریاد برمیآورند، نخواهد رسید؟: شاید عیسی در اینجا به دعاهای ایماندارانی اشاره میکند که تحت جفا بودند و مشتاق برقراری عدالت هستند و کسانی که برای دادخواهی روز و شب نزد خدا فریاد برمیآورند.
- آنانی که در آتش شکنجه به سر میبرند به فیض خاصی نیاز دارند تا بتوانند در دعا استقامت داشته باشند و دلسرد نشوند. آنها نیاز دارند، اطمینان داشته باشند خداوند مانند قاضی ناعادل نیست بنابراین باید همواره نزد خدایی که عادلانه همه چیز را حل میکند، دعا کنیم.
- خدای ما قاضی عادل و عجیب است.
- ما نزد قاضیای میآییم که شخصیتی نیکو و کامل دارد.
- ما نزد قاضیای میآییم که دوست دارد از فرزندانش مراقبت کند.
- ما نزد قاضیای میآییم که مهربان و پر از فیض است.
- ما نزد قاضیای میآییم که ما را به خوبی میشناسد.
- ما با یک وکیل مدافع نزد این قاضی میآییم، او دوستی است که برای ما نزد قاضی وساطت میکند.
- ما با وعدههای دلگرمی و تشویق آمیز نزد این قاضی میآییم.
- ما با حق حضور مداوم، نزد این قاضی میآییم، زیرا او قاضیای است که مشتاق پروندۀ ماست.
- امّا هنگامی که پسر انسان آید، آیا ایمان بر زمین خواهد یافت؟: عیسی با این جملات، این تعلیم را به تعلیمی که در آخر فصل قبل درمورد بازگشتش بیان کرده بود، مرتبط میسازد. اگر خدا را به خوبی نشناسیم (فکر کنیم او مانند قاضی ناعادل است) و اگر در دعا دلسرد میشویم، پس هنوز آن ایمانی که عیسی هنگام بازگشتش در پی آن میگردد را نداریم.
- درسهایی درباره فروتنی
1.(14-9) مَثلی دربارۀ سرزنش فخر به پارسایی خویشتن
آنگاه برای برخی که از پارسایی خویش مطمئن بودند و بر دیگران به دیدۀ تحقیر مینگریستند، این مَثَل را آورد: «دو تن برای عبادت به معبد رفتند، یکی فَریسی، دیگری خَراجگیر. فَریسی ایستاد و با خود چنین دعا کرد: ”خدایا، تو را شکر میگویم که همچون دیگر مردمان دزد و بدکاره و زناکار نیستم، و نه مانند این خَراجگیرم. دو بار در هفته روزه میگیرم و از هر چه به دست میآورم، دهیک میدهم.“ امّا آن خَراجگیر دور ایستاد و نخواست حتی چشمان خود را به سوی آسمان بلند کند، بلکه بر سینۀ خود میکوفت و میگفت: ”خدایا، بر منِ گناهکار رحم کن.“ به شما میگویم که این مرد، و نه آن دیگر، پارسا شمرده شده به خانه رفت. زیرا هر که خود را برافرازد، خوار خواهد شد، و هر که خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید.»
- برخی که از پارسایی خویش مطمئن بودند و بر دیگران به دیدۀ تحقیر مینگریستند: ارتباط بین کسانی که از پارسایی خویش مطمئن هستند و کسانی که بر دیگران به دیدۀ تحقیر مینگـرند، اجتناب ناپذیر است. اگر ما بخاطر شرایط روحانیمان و اینکه با خداوند راه میرویم بر دیگران فخر بفروشیم و بر خودمان مغرور شویم آنگاه بسیار آسان است که تصور کنیم دیگران در شرایط مساعد روحانی به سر نمیبرند و بخوبی آنها با خدا راه نمیروند و در نتیجه به دیدۀ تحقیر بر دیگران نگاه کنیم.
- دو تن برای عبادت به معبد رفتند: در این داستان، هر دو مرد قصد دعا دارند اما هر دو از یک طریق نزد خداوند حاضر نمیشوند. فریسی برای دعا به معبد میرود اما درحقیقت دعا نمیکند، او با خودش حرف میزند نه با خدا، او ایستاد و با خود دعا کرد و در این دعای کوتاه او پنج بار به خودش اشاره میکند.
- ممکن است ما در دعا با کلماتمان، خودمان را مورد خطاب قرار دهیم و درحقیقت به خودمان دعا کنیم نه خداوند، زیرا در این شرایط تمرکزمان بر خودمان قرار میگیرد و نه بر خدا. ممکن است در دعا اشتیاقمان بر مسائل خودمان باشد نه خدا و مشتاق باشیم که ارادۀ ما انجام شود و نه خدا. قلب این شخص پُر از ستایش و شادی بود “اما نه برای خدا بلکه برای خودش.” (پیت)
- خدایا، تو را شکر میگویم که همچون دیگر مردمان دزد و بدکاره و زناکار نیستم: این فریسی در دعایش، خودش را ستایش میکرد و خودش را با دیگر مردمان مقایسه میکرد. وقتی خودمان را با دیگران مقایسه میکنیم به راحتی میتوانیم دیدگاه مغرورانهای نسبت به خودمان داشته باشیم ، زیرا اغلب اوقات پیدا کردن اشخاص ضعیفتر از خودمان کار سختی نیست.
- نه مانند این خَراجگیرم: “ضمیر اشارۀ “این” در متن یونانی (houtos) میباشد که منعکس کنندۀ تفاوتهای بین شخص فریسی و شخص روبروی او در معبد است.” (پیت)
- یک رابی قدیمی (شمعون رابی، پسر جوکای[1]) نمونهای از این نوع غرور فریسیایی است زیرا او معتقد بود که: ” اگر فقط سی شخص پارسا در جهان وجود داشته باشد، من و پسرم حتماً دو تن از آنها خواهیم بود؛ اگر فقط بیست شخص پارسا وجود داشته باشد، من و پسرم حتماً در بین آنها خواهیم بود؛ اگر ده تن پارسا وجود داشته باشند، من و پسرم حتما در بین آنها خواهیم بود؛ اگر پنج شخص پارسا وجود داشته باشد، من و پسرم حتما در بین این پنج تن خواهیم بود؛ اگر دو شخص پارسا وجود داشته باشند، حتماً آن دو تن، من و پسرم خواهیم بود؛ و اگر فقط یک شخص پارسا در جهان وجود داشته باشد، آن یک تن، حتماً من خواهم بود.” (کلارک)
- دو بار در هفته روزه میگیرم: در آن زمان بسیاری از یهودیان روز دوم و پنجم هر هفته را در روزه به سر میبردند زیرا معتقد بودند موسی برای دریافت شریعت، در روز پنجم هفته از کوه سینا بالا رفت و در روز دوم هفته به همراه شریعت از کوه پایین آمد. “آن یهودیانی که مشتاق بودند، امتیاز ویژهای از خداوند دریافت کنند در روز دوشنبه و پنجشنبه روزه میگرفتند. قابل ذکر است که این روزها، روزهایی بود که بازارهای هفتگی تشکیل میشد و مردم برای خرید بیرون میآمدند و شهر اورشلیم در این روزها بسیار شلوغ میشد. افرادی که روزه بودند، صورتهای خود را سفید میکردند و لباسهای مندرس میپوشیدند و در شلوغی شهر، توجه و دلسوزی بسیاری از مردم شهر را به خود جلب میکردند.” (بارکلی)
- “کسی که فکر میکنند مانند بقیۀ مردم نیست و از آنها بهتر است در حقیقت بسیار در اشتباه است زیرا از همۀ مردمان بدتر است.” (تراپ)
- “چیزی که این فریسی در مورد خودش گفت کاملاً درست بود. راه او از راه شریراۀ بقیۀ افراد جدا نبود بلکه او دقیقاً با دیگران بر همان راه شریرانه قدم میزد.” (موریس)
- امّا آن خَراجگیر دور ایستاد و نخواست حتی چشمان خود را به سوی آسمان بلند کند، بلکه بر سینۀ خود میکوفت و میگفت: ”خدایا، بر منِ گناهکار رحم کن.“: این شخص فریسی، با اعمال و پارسایی خود به حضور خداوند آمده بود اما خراجگیر با فیض و رحمت خدا نزد او آمده بود. او میدانست که گناهکار است و به فیض خدا احتیاج دارد.
- میتوانیم تصور کنیم این فریسی با کلمات فصیح و حالت روحانی و مغرورانهای دعا میکرد، هرکسی که دعای او را میشنید فکر میکرد که او حقیقتاً شخصی بسیار روحانی است ولی میتوانیم تصور کنیم شخص خراجگیر بطور ناشیانه و باترس و عبارات ساده و کوتاه دعا میکرد و البته دعای او، خداوند را خشنود ساخت.
- بلکه بر سینۀ خود میکوفت: این عبارت به مفهوم این است که شخص کاملاً از گناه و فساد قلب خود آگاه است و به نشانۀ مجازات بر سینۀ خود میکوبد. طبق گفتۀ موریس، زمان این فعل (میکوفت) در متن یونانی باستان، بیانگر عملی استمراری است؛ او همچنان این کار را انجام میداد. “در متن اصلی گفته نشده که او فقط یکبار بر سینۀ خود کوبید بلکه گفته شده است که او دوباره و دوباره بر سینۀ خود کوبید. این یک عمل مستمر است. با این کار اینطور به نظر میرسد که او میگوید: اوه ای قلب ناپاک من! او بارها و بارها بر سینۀ خود زد و در فرهنگ شرق، این کار نشان دهندۀ اندوه بسیار است، او نمیدانست با چه روش دیگری غم و اندوه خود را بیان کند.” (اسپورژن)
- شخص فریسی فکر میکرد شبیه مردمان دیگر نیست بلکه از آنها بهتر است؛ شخص خراجگیر هم فکر میکرد شبیه مردمان دیگر نیست بلکه از آنها بدتر است. “او در حقیقت اینطور دعا کرد: ای خداوند بر من رحم کن، زیرا که من گناهکاری بیش نیستم و حتی از همۀ گناهکاران گناهکارترم.” (بارکلی) “اگر فقط یک گناهکار در جهان وجود داشت، آن گناهکار او بود؛ و در دنیای گناهکاران او از بزرگترین گناهکاران بود- گناهکارترین گناهکاران. او با تأکید بسیار و بطرز جالبی خودش را محکوم میداند.” (اسپورژن)
- کلمهای که در اینجا “رحم کن” ترجمه شده است، در متن اصلی یونانی hilaskomai میباشد و کلمهای است که به مفهوم قربانی کفاره میباشد. کاملترین مفهومی که سخنان او داشت این بود که “خداوندا، از طریق قربانی کفارۀ گناهان، بر من رحم کن، زیرا من شخصی گناهکارم.” این کلمه فقط در یک جای دیگر در عهد جدید به کار رفته است، در عبرانیان 17:2، که اینطور ترجمه شده است “برای گناهان قوم کفاره کند.”
- “در متن یونانی، کلماتی که برای این دعا به کار رفته است بسیار کمتر از ترجمۀ انگلیسی و فارسی است. کاش انسان یاد میگرفت که با کلمات کمتر اما با مفهوم بیشتر دعا کند! در این دادخواست کوتاه، چه مفاهیم عظیمی گنجانده شدند! خدا، رحمت، گناه، ندامت، بخشش.” (اسپورژن)
- این مرد، و نه آن دیگر، پارسا شمرده شده به خانه رفت: پارسا شمرده شدنِ این خراجگیر امری ناگهانی بود. او با فروتنی نزد خدا آمد و نیاز خود را بر قربانی کفارۀ او برای پارسایی درک میکرد. او ادعا نمیکرد که شخصی پارسا است و به همین دلیل به سادگی پارسا شمره شد.
- او پارسا شمرده شد زیرا به عنوان یک گناهکار، با فروتنی برای دریافت رحمت دعا کرد، رحمت به مفهوم قربانی کفاره. او اینطور دعا کرد ” ای خداوند، قربانی کفارۀ خود را شامل حال من کن و گناهان مرا ببخش. “
- او نگفت “خداوندا، بر من رحم کن زیرا من فریسی نیستم.”
- او نگفت “خداوندا، بر من رحم کن زیرا من گناهکاری توبه کارم.”
- او نگفت “خداوندا، بر من رحم کن زیرا من گناهکاری دعاگو هستم.”
- او نگفت “خداوندا، بر من رحم کن زیرا من هم یک انسان هستم.”
- او نگفت “خداوندا، بر من رحم کن زیرا سعی میکنم بهتر باشم.”
- او به سادگی دعا کرد، با جسم، روح و روان خود. “خدایا بر من گناهکار رحم کن!“
- زیرا هر که خود را برافرازد، خوار خواهد شد، و هر که خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید: در حقیقت شخص فریسی، زندگی روحانی و دعایش را به عنوان راهی برای سرافراز کردن خود میدید اما شخص خراجگیر با فروتنی نزد خداوند آمد.
- فروتنی حقیقی، به سادگی همه چیز را همانطور میبیند که واقعاً هست. آن فریسی خودش را بیش از چیزی که بود میدید و خراجگیر، خودش را همانطور که بود میدید یعنی گناهکاری که نیازمند فیض خداوند است.
- اگر با دروغ و غرور نزد خداوند آییم، هیچ چیزی بدست نخواهیم آورد. اصول خداوند اینگونه است: “او در برابر متکبران میایستد؛ امّا فروتنان را فیض میبخشد.” (امثال 34:3، یعقوب 6:4، اول پطرس 5:5).
2.(17-15) عیسی از کودکان به عنوان نمونۀ فروتنی یاد میکند
مردم حتی نوزادان را نزد عیسی میآوردند تا بر آنها دست بگذارد. شاگردان چون این را دیدند، مردم را سرزنش کردند. امّا عیسی آنان را نزد خود فرا خواند و گفت: «بگذارید کودکان نزد من آیند؛ ایشان را بازمدارید، زیرا پادشاهی خدا از آنِ چنین کسان است. آمین، به شما میگویم، هر که پادشاهی خدا را همچون کودکی نپذیرد، هرگز بدان راه نخواهد یافت.»
- مردم حتی نوزادان را نزد عیسی میآوردند تا بر آنها دست بگذارد: کودکان دوست داشتند نزد عیسی بیایند و این امر چیزهایی دربارۀ نجات دهندۀ ما را نشان میدهد، اینکه کودکان عیسی را دوست داشتند و او نیز کودکان را دوست داشت. عیسی شخصی بداخلاق و شریر نبود زیرا کودکان افراد بداخلاق و شریر را دوست ندارند.
- “در آن زمان رسم بود که مادران فرزندان خود را در اولین تولدشان نزد یک رابی خاص میآوردند تا آنها را برکت دهد.” (بارکلی)
- تا بر آنها دست بگذارد: عیسی میدانست این نوزادان، اگرچه سخنان و تعالیم او را درک نمیکردند اما میتوانستند به لمس او پاسخ دهند. عیسی میداند چطور با ما اراتباط برقرار کند بر طبق نیازی که داریم.
- متی 13:19 میگوید “آنگاه مردم کودکان را نزد عیسی آوردند تا بر آنان دست بگذارد و دعا کند.” عیسی با انجام این کار، بچهها را برکت میداد. در کتاب مقدس، دستگذاری به عنوان راهی برای برکت دادن شخصی دیگر استفاده میشد (اعمال 6:6، اعمال 17:8، اعمال 17:9، اول تیموتائوس 22:5، دوم تیموتائوس 6:1).
- “او کودکان را تعمید نمیداد بلکه آنها را برکت میداد.” (اسپورژن)
- بگذارید کودکان نزد من آیند: زیرا کودکان عیسی را دوست داشتند، ما هرگز نباید مانع شویم- و یا در فراهم شدن راه برای آنها، قصور کنیم. ما اکنون بیش از آن زنان یهودی، عیسی را میشناسیم بنابراین هیچ دلیل نیکویی وجود ندارد برای اینکه مانع شویم کودکانمان نزد عیسی بیایند.
- زیرا پادشاهی خدا از آنِ چنین کسان است: کودکان از عیسی برکت یافتند بدون اینکه سعی کنند شایستۀ آن باشند و یا وانمود کنند به آن نیازی ندارند. ما نیز برکت خدا را به همین طریق دریافت میکنیم.
- “عیسی نه تنها این انسانهای کوچک را به عنوان اعضای ملکوت خدا با خوشحالی میپذیرد بلکه آنها را به دلیل اطمینان و محبتشان به عنوان الگویی از شهروندان این ملکوت معرفی میکند.” (پیت)
- ثروتمندان و شاگردی حقیقی
1.(19-18) حاکم ثروتمند نزد عیسـی آمد
یکی از رئیسان از او پرسید: «استاد نیکو، چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟» عیسی پاسخ داد: «چرا مرا نیکو میخوانی؟ هیچکس نیکو نیست جز خدا فقط.
- یکی از رئیسان: این شخص به عنوان حاکم جوان ثروتمند معروف بود به همین دلیل در اینجا به عنوان رئیس (لوقا 18:18) و در (لوقا 23:18) به عنوان ثروتمند و در (متی 22:19) به عنوان جوان معرفی شده است. البته ما نمیدانیم اقتدار او در دنیای سیاست بود یا در دنیای مذهب.
- استاد نیکو: این یک روش تأثیرگذار و شاید هم جالب برای خطاب کردن عیسـی بود. “استاد نیکو” عنوانی بود که در زمان عیسی هرگز برای رابیهای دیگر استفاده نمیشد زیرا برای شخصی به کار میرفت که نیکوی کامل و بدون گناه بود. عیسی و هر شخص دیگری میدانست استاد نیکو، یک عنوان بسیار خاص بود.
- “در هیچ قسمتی از تلموت، نمونهای وجود ندارد که یک رابی با عنوان “استاد نیکو” خطاب شده باشد. (به نقل از گلدنهایز). آنها بسیار اصرار داشتند که فقط خدا را باید “نیکو” خواند.
- چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟: این پرسش نشان میدهد که این مرد مانند همۀ افراد دیگر بطور طبیعی، تمایل داشت زندگی ابدی را بدست آورد. او میخواست بداند چه کار نیکویی و یا چه عمل شرعی باید انجام دهد تا بتواند وارث حیات جاویدان شود.
- چرا مرا نیکو میخوانی: عیسی در اینجا، نیکویی خودش را انکار نمیکند بلکه از آن مرد میپرسد “آیا وقتی مرا استاد نیکو خواندی، درک کردی چه چیزی گفتی؟” زیرا هیچ کس نیکو نیست جز خداوند.
- عیسی در حقیقت گفت: “تو نزد من آمدی و میپرسی چه کار نیکویی باید انجام دهیم تا حیات ابدی را به میراث ببریم، اما تو حقیقتاً دربارۀ نیکویی چه میدانی؟” “این بحث واضح است: عیسی نیکو است، او عیسی را نیکو خواند، اما هیچ کس جز خدا نیکو نیست پس آنکسی که نیکوست حتماً خداست.” (اسپورژن)
- ممکن است بگوییم این حاکم جوان حقیقتاً عیسی را نمیشناخت. اگر میشناخت مانند شخص خراجگیر که در اول این فصل، عیسی داستانش را تعریف کرد (لوقا 10:18-14)، خودش را فروتن میکرد. آیات بعدی نشان میدهد که این حاکم درحقیقت عیسی را به خوبی نمیشناخت.
2.(21-20) عیسی از این حاکم درمورد زندگیاش میپرسد
احکام را میدانی: زنا مکن، قتل مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، پدر و مادر خود را گرامی دار.» گفت: «همۀ اینها را از کودکی به جا آوردهام.»
- احکام را میدانی: این حاکم، در زمان خودش یک یهودی تحصیلکرده بود، بنابراین احکام را میدانست. عیسی توانست برطبق دانش مشترکی که با این مرد داشت در مورد موضوع خاصی صحبت کند.
- ممکن است مردان و زنان امروزی چنین دانشی نداشته باشند و یا با احکامی که عیسی در اینجا بدان اشاره میکند، موافق نباشند. اما با وجود همۀ اینها، آنها کُلّیت این احکام را میپذیرند زیرا خدا از طریق جهان آفرینش و وجدان با بشر سخن میگوید. (رومیان 19:1-20، 14:2-15)
- اگرچه امروزه افراد بسیاری این احکام را از طریق شریعت و یا بصیرت خود میدانند اما عدۀ کمی مشتاق این پرسش هستند که ” چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟“
- قتل مکن : عیسی از این مرد درمورد احکامی که دربارۀ رابطه با افراد دیگر است، سوال نمود. مرد جوان در پاسخ ادعا کرد “ همۀ اینها را از کودکی به جا آوردهام. ” و ادعا کرد همۀ احکام خدا در رابطه با دیگران را به خوبی انجام داده است.
- همۀ اینها را از کودکی به جا آوردهام: منطقی است که از این شخص خواسته شود همۀ این احکام را حقیقتاً بجا آورد. به نظر میرسد او واقعاً این احکام را طوری انجام داده است که در نظر انسان او شخص پارسایی محسوب میشود، همانطور که پولس درمورد خودش گفت “به لحاظِ پارسایی شریعت، بی عیب.” (فیلیپیان 6:3) اما به طور قطع او در مورد اصولی که عیسی در موعظۀ سر کوه بیان کرد، بطور کامل عمل نکرده بود و آن اصول را بدون هیچ قصوری انجام نداده بود.
- “ممکن است در مقیاس زمان بندی ذهن او، برطبق سنت یهود، شروع زمان انجام شریعت، سن سیزده سالگی باشد که شخص نابالغ، بالغ میشود و از این سن به بعد شخص مکلّف به انجام شریعت موسی میشود.” (پیت)
3.(23-22) عیسـی مقیاس حقیقی را به آنها تعلیم میدهد
عیسی چون این را شنید، گفت: «هنوز یک چیز کم داری؛ آنچه داری بفروش و بهایش را میان تنگدستان تقسیم کن، که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.» آن مرد چون این را شنید، اندوهگین شد، زیرا ثروت بسیار داشت.
- عیسی چون این را شنید: عیسی در ادامۀ سخنان این مرد، شروع کرد به تعلیم دادن در مورد موضوعی که او مطرح کرده بود. با وجود اینکه سخنان او در اینجا، تعلیمی شخصی برای یک شخص خاص بود اما برای همۀ افراد کاربرد دارد.
- مرقس در گزارش خود در اینجا، موضوع دیگری را نیز اضافه میکند. او مینویسد: “عیسی به او نگریسته، محبتش کرد و گفت ” (مرقس 21:10). عیسی با محبت به این مرد پاسخ داد- نه با شک- زیرا دریافته بود که او دچار سوءتفاهم شده است. ممکن است کسی بگوید این مرد از پلههای موفقیت بالا رفته بوده تا بتواند رهبری بیاید تا پلههایی که بالا رفته است را تأیید و تحسین کند.
- هنوز یک چیز کم داری: اگرچه این مرد همه چیز داشت- ثروت، پارسایی ظاهری، احترام و جایگاه اجتماعی- اما عیسی به او گفت “ هنوز یک چیز کم داری “. این مرد همه چیز داشت اما میدانست حیات جاویدان ندارد- پس در حقیقت هیچی نداشت.
- «هنوز یک چیز کم داری؛ آنچه داری بفروش و بهایش را میان تنگدستان تقسیم کن، که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.»: عیسی به جای اینکه با این مرد در مورد انجام شریعت بحث کند و او را به چالش بکشد (کاری که او معمولاً آن را انجام میداد) او را متوجه احکام نخستین شریعت کرد- یعنی احکامی که در مورد رابطۀ ما با خدا هستند. عیسی او را در مورد اولویت قرار دادن خدا و اجرای حکم شریعت در مورد محبت به خداوند به چالش کشید؛ “یهوه خدای خود را با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی قوّت خود محبت کن” (تثنیه 5:6).
- عیسی با گفتن این موضوع که “ آنچه داری بفروش و بهایش را میان تنگدستان تقسیم کن، که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن ” آن مرد را به چالش کشید که باید خدا را بیش از پول و مادّیات دوست داشته باشد اما مرد در این چالش شکست خورد. در حقیقت او یک بت پرست بود: او پول و مادّیات را بیش از خدا دوست داشت. این امر نشان میدهد هر دو مورد از احکام شریعت (احکامی که در مورد رابطه با خدا هستند و احکامی که در مورد رابطه با دیگران هستند) در انسانها مورد سنجش قرار خواهد گرفت.
- عیسی از این حاکم جوان خواست تا ثروتش را تسلیم خدا کند زیرا متوجه شده بود که ثروت برای او یک بُت است. عیسی از او خواست ثروت خود را به نیازمندان بدهد زیرا میدانست او دیگران را آن طوری که باید محبت کند، محبت نمیکند.
- آنچه داری بفروش و بهایش را میان تنگدستان تقسیم کن، که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن: عیسی او را دعوت کرد تا هر آنچه دارد کنار بگذارد و این دعوت در حقیقت دعوتی بود بر اولویت قرار دادن خدا. این کار، اطاعت کامل از حکم اول شریعت است، حکمی که در مورد رابطۀ انسان با خداست.
- ممکن است در اینجا دچار اشتباه شویم. ممکن است برخی فکر کنند همۀ ایمانداران خوانده شدهاند تا این کار را انجام دهند در حالیکه عیسی این دعوت را به عنوان یک حکم کلی مطرح نکرد بلکه این یک دعوت خاص برای شخصی بود که ثروتش مانع شاگردی او میشد. بسیاری از افراد ثروتمند وجود دارند که میتوانند با ثروتشان کارهای بسیار نیکویی در دنیا انجام دهند، آنها با کسب درآمد و استفاده از منابعشان، خدا را جلال میدهند. دومین اشتباهی که ممکن است پیش بیاید این است که برخی فکر میکنند این دعوت برای هیچ کس دیگری غیر از همان جوان ثروتمند کاربرد ندارد، این طرز فکر برای آنانی که امروزه به شدت مادیگرا هستند بسیار لذتبخش است و میتوانند با این طرز فکر از انجام این حکم مهم سر باززنند. فرانسیس آسیسی[2]شخص بسیار برجستهای بود که وقتی این تعلیم عیسی را شنید، دانست که مخاطب عیسی در اینجا، او میباشد و هر آنچه داشت را برای خداوند داد و از عیسی پیروی کرد.
- باید توجه داشته باشیم عیسی این شخص را یه شاگردی دعوت کرد و به او گفت ” بیا و از من پیروی کن ” او از این نوع زبان برای دعوت بسیاری از شاگردانش استفاده کرد (متی 19:4، 22:8، 9:9؛ مرقس 14:2) عیسی به سادگی از این مرد دعوت کرد تا شاگرد او باشد اما برای او این دعوت به معنی ترک ثروتی بود که همۀ قلب و زندگی خود را بر آن گذاشته بود.
- “بنابراین مانند بسیاری از مردم فکر نکنید که هیچ جهنمی غیر از فقر وجود ندارد و هیچ بهشتی غیر از ثروت.” (تراپ)
- آن مرد چون این را شنید، اندوهگین شد، زیرا ثروت بسیار داشت: اناجیل دیگر ذکر میکنند که آن مرد “از آنجا رفت.” (متی 22:19، مرقس 22:10). لوقا در اینجا واکنش احساسی او را نشان میدهد: اندوهگین شد. او وقتی دعوت عیسـی برای شاگردی را شنید با خود گفت: “من نمیتوانم این کار را انجام دهم. نمیتوانم چنین قربانی برای خداوند بدهم. پس حتما به جهنم خواهم رفت.”
- او اندوهگین شد، زیرا ثروت بسیار داشت؛ این یک ترکیب بسیار غم انگیز است اما با این وجود در میان ثروتمندانی که ثروت را بُت و خدای خود ساختهاند، چنین ترکیبی بسیار دیده میشود.
- این اصل به ما یادآوری میکند که: ممکن است خدا ما را به چالش بکشد و از ما بخواهد بخاطر ملکوت او چیزی تقدیم کنیم در حالیکه ممکن است چنین چیزی را از شخص دیگری نخواهد. چه بسا افرادی که حاضر نشدند کاری را که خدا از آنها میخواهد انجام دهند و همین امر باعث هلاکت آنها شد.
- اندوهگین شد، زیرا ثروت بسیار داشت: “چه چیز را میتوان با آرامش وجدان و آسودگی خیال مقایسه کرد؟ او شواهد روشنی برای نپذیرفتن دعوت عیسی داشت اما هیچ چیزی باعث آرامش او نمیشد، با وجود اینکه همه چیز داشت اما اکنون بدبخت بود! او داراییهای این دنیا را به جای خدای متعال قرار داد.” (کلارک)
4.(27-24) مشکل ثروتمندان
عیسی به او نگاه کرد و گفت: «چه دشوار است راه یافتن ثروتمندان به پادشاهی خدا! گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راهیابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا.» کسانی که این را شنیدند، پرسیدند: «پس چه کسی میتواند نجات یابد؟» فرمود: «آنچه برای انسان ناممکن است، برای خدا ممکن است.»
- عیسی به او نگاه کرد: وقتی آن مرد داشت میرفت عیسی پیشنهادی که به او داده بود را عوض نکرد. او از این شرایط و از اندوه این مرد استفاده کرد و به شاگردانش و دیگر شنوندگان تعلیم داد.
- چه دشوار است راه یافتن ثروتمندان به پادشاهی خدا!: ثروتمندان یک مشکل دارند، آنها سعی میکنند خودشان را با این دنیا راضی کنند البته گاهی اوقات ثروتمندانی هم پیدا میشوند که طالب ملکوت خدا باشند.
- عیسی خیلی واضح میگوید که ثروت یک مانع برای رسیدن به ملکوت خداست در حالیکه معمولاً ما فقر را به عنوان یک مشکل میدانیم اما عیسی میگوید ممکن است گاهی ثروت مشکل بسیار جدیتری باشد.
- شاید اغلب اوقات سعی میکنیم در مورد چیزی که عیسی در اینجا تعلیم داده است خودمان را توجیه کنیم زیرا خودمان را ثروتمند نمیدانیم، اما باید بدانیم ممکن است در میان ما افراد کمی باشند که از این حاکم جوان ثروتمند، ثروتمندتر نباشد.
- گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راهیابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا: عیسی با استفاده از این تصویر طنزآمیز نشان داد که ثروت چقدر میتواند ورود به ملکوت خدا را دشوار سازد. ممکن است در ابتدا این امر به نظرمان غیرممکن باشد.
- “تلاشهای بسیاری در جهت توضیح منظور عیسی از شتر و سوراخ سوزن انجام شده است. برخی از آنها میگویند ممکن است بجای کلمۀ شتر، کلمۀ دیگری مانند طناب به کار رفته باشد و منظور عیسی رد شدن طناب از سوراخ سوزن است؛ اما همۀ این توضیحات، دچار سوء برداشت شدهاند و فراموش کردهاند عیسی در اینجا از یک توصیف طنزآلود استفاده کرده است.” (موریس)
- “معمولاً رابیها برای بیان امری غیرممکن از عبارت “رد شدن فیل از سوراخ سوزن” استفاده میکردند.” (بارکلی) شاید عیسی این مَثَل معروف را برگرفت و آن را کمی از حالت متداول تغییر داد. یک شتر از یک فیل کوچکتر است ولی با این وجود هنوز هم از سوراخ سوزن بسیار بزرگتر است.
- پس چه کسی میتواند نجات یابد؟: این پاسخ از طرف شنوندگان عیسی، امری طبیعی بود. شاید ما هم به سختی بتوانیم درک کنیم که چطور ثروت میتواند مانع ما برای ورود به ملکوت خدا شود، زیرا ما اغلب به برکات و نیکویی هایی که ممکن است ثروت به همراه داشته باشد فکر میکنیم.
- آنها امیدوار بودند که پیروی از عیسی، آنها را در حکومت مسیحایی رهبرانی ثروتمند، تأثیرگذار و برجسته سازد. “در فرهنگی که ثروت به عنوان نشانهای از برکت خدا در نظر گرفته میشد و انتظار میرفت که یک معلم مذهبی حداقل بطور نسبی ثروتمند باشد، طرز زندگی عیسـی و شاگردانش، حقیقتی متفاوت را نشان میداد.” (فرانس)
- به یاد داشته باشیم پولس به تیموتائوس گفت: “امّا آنان که سودای ثروتمند شدن دارند، دچار وسوسه میشوند و به دام امیال پوچ و زیانباری گرفتار میآیند که موجب تباهی و نابودی انسان میگردد. زیرا پولدوستی ریشهای است که همه گونه بدی از آن به بار میآید، و بعضی در آرزوی ثروت، از ایمان منحرف گشته، خود را به دردهای بسیار مجروح ساختهاند.” (اول تیموتائوس 9:6-10)
- «آنچه برای انسان ناممکن است، برای خدا ممکن است.»: باید به یاد داشته باشیم که نجات افراد ثروتمند امری غیرممکن نیست؛ در کتاب مقدس نمونههایی از ثروتمندانی را داریم که نجات یافتند مانند زکی، یوسف رامی و برنابا. همۀ اینها افرادی بودند که توانستند خداوند و نه ثروتشان را در اولویت قرار دهند.
- “عیسی هرگز نگفت همۀ فقیران وارد ملکوت آسمان میشوند و هیچ ثروتمندی نمیتواند به آن داخل شود. اگر چنین چیزی صحّت داشت، ابراهیم، اسحاق و یعقوب وارد ملکوت نشدند و داوود، سلیمان و یعقوب رامی نیز که بسیار ثروتمند بودند هم هرگز نجات نیافتند.” (کارسون)
- “انسان همچنان تلاش میکند تا بطور شخصی و اجتماعی با تلاش انسانی وارد ملکوت خدا شود و این کار هرگز منجر به پیروزی نخواهد شد زیرا فقط با خداوند همه چیز ممکن است.” (مورگان)
5.(30-28) پاداش و راه حل ما برای مشکل ثروت
پطرس گفت: «ما که خانه و کاشانۀ خود را ترک گفتیم تا از تو پیروی کنیم!» عیسی به ایشان گفت: «آمین، به شما میگویم، کسی نیست که خانه یا زن یا برادران یا والدین یا فرزندان را بهخاطر پادشاهی خدا ترک کند، و در همین عصر چند برابر به دست نیاورد، و در عصر آینده نیز از حیات جاویدان بهرهمند نگردد.»
- ما که خانه و کاشانۀ خود را ترک گفتیم تا از تو پیروی کنیم!: رسولان برخلاف حاکم جوان ثروتمند، همه چیز (یا دست کم بسیاری چیزها) را برای پیروی عیسی، رها کرده بودند. در حالیکه آن حاکم از حکمی که عیسی به او داده بود سرپیچی کرد، رسولان از آن حکم اطاعت کردند و پطرس مشتاق بود بداند چه پاداشی در انتظار آنان خواهد بود.
- برای این شاگردان افتخار خاصی وجود دارد. آنها جایگاه خاصی در زمان داوری خواهند داشت احتمالاً وظیفۀ مدیریت در سلطنت هزاره را خواهند داشت. رسولان همچنین این افتخار را دارند که در بنای شالودۀ کلیسا تأثیر بسزایی داشته باشند (افسسیان 20:2) و در اورشلیم جدید نقش خاصی خواهند داشت (مکاشفه 14:21).
- آمین، به شما میگویم، کسی نیست که خانه یا زن یا برادران یا والدین یا فرزندان را بهخاطر پادشاهی خدا ترک کند: شاید این دوازده رسول پاداش منحصر بفردی دریافت کنند اما برای همۀ آنانی که برای عیسی قربانی میدهند، پاداشی عظیم در انتظارشان خواهد بود و با این وجود آنانی که مطابق دعوتی که خداوند از آنها دارد، قربانی میدهند، در همین عصر و در عصر آینده خیلی بیشتر از چیزی که از دست دادهاند به آنها بازگردانده خواهد شد.
- چند برابر: واضح است که درمورد مادیات سخن نمیگوید. عیسی هرگز وعدۀ صدها مادر و یا همسر را نمیدهد. وعدۀ چند برابر بطور روحانی محقق میشود.
- متیو پول[3] در مورد برخی نمونههایی که چند برابر در زندگی این افراد حاصل میشود صحبت میکند:
- شادی در روح القدس، آرامش وجدان، دریافت محبت خدا.
- رضایت، این افراد رضایت خاطر دارند.
- خداوند قلب دیگران را برای تأمین نیازهای آنها برمیانگیزاند و این نوع تأمین نیاز، از داشتن ثروت برای آنها شیرین تر خواهد بود.
- این اصل همواره استوار است: خدا به هیچ انسانی مقروض نیست. امکان ندارد بتوانیم بیش از آن کاری که خدا برای ما انجام داده است، برای او انجام دهیم. داشتن یک قلب سخاوتمند شما را از فساد توسط ثروت حفظ خواهد کرد. همۀ ما باید مطابق مزمور 10:62 عمل کنیم زیرا در اینجا یک کلید به ما داده شده است. “هرچند بر داراییتان افزوده گردد، دل بدان مبندید.”
6.(34-31) عیـسی یکبار دیگر دربارۀ آنچه در اورشلیم بر او واقع خواهد شد صحبت میکند.
آنگاه آن دوازده تن را به کناری کشید و به ایشان گفت: «اینک به اورشلیم میرویم. در آنجا هرآنچه انبیا دربارۀ پسر انسان نوشتهاند، به انجام خواهد رسید. زیرا او را به اقوام بیگانه خواهند سپرد. آنها او را استهزا و توهین خواهند کرد و آب دهان بر او انداخته، تازیانهاش خواهند زد و خواهند کشت. امّا در روز سوّم بر خواهد خاست.» شاگردان هیچیک از اینها را درک نکردند. معنی سخن او از آنان پنهان بود و درنیافتند دربارۀ چه سخن میگوید.
- اینک به اورشلیم میرویم: این سخن برای شاگردان، تعجب برانگیز نبود. حتی اگر عیسی بطور خاص برای آنها توضیح نمیداد، حرکت آنها در آن زمان در حدود عید فصح از جنوب یعنی از جلیل، درک این امر را برای ایشان سادهتر میکرد زیرا که عیسی و شاگردانش باید در روز عید فصح در اورشلیم باشند.
- در آنجا هرآنچه انبیا دربارۀ پسر انسان نوشتهاند، به انجام خواهد رسید: عیسی با گفتنِ هر آنچه، بر جنبههایی از زندگی پسر انسان تأکید میکند که بطور معمول یهودیان آن زمان نسبت به آن غفلت ورزیده و یا آن را نادیده گرفتهاند- مسیح باید رنج بکشد و مانند یک گناهکار بمیرد.
- او را به اقوام بیگانه خواهند سپرد. آنها او را استهزا و توهین خواهند کرد و آب دهان بر او انداخته، تازیانهاش خواهند زد و خواهند کشت: عیسی رنج و مرگش را به ما یاداوری میکند و بر شرم و تحقیرش تأکید میکند.
- او را به اقوام بیگانه خواهند سپرد: این عبارت دربارۀ خیانت به عیسی سخن میگوید؛ یکی از شاگردانش در ازای مقداری پول، او را به رهبران مذهبی تسلیم میکند. قطعاً عیسی این خیانت را ترتیب نداده بود اما با اطمینان میگوید که این اتفاق خواهد افتاد.
- آنها او را استهزا و توهین خواهند کرد و آب دهان بر او انداخته: عیسـی تحقیر و تمسخر خود را به همراه عذابی که بر او واقع خواهد شد، پیشگویی کرد- کاری که انجام آن برای بشر غیرممکن است. “آنها موهای او را گرفتند، بر گونۀ او سیلی زدند و بر صورتش آب دهان انداختند. تحقیر بیش از این وجود نداشت. این کار، ظالمانه، توهین آمیز و لعن کننده بود.” (اسپورژن)
- تازیانهاش خواهند زد: این شلاق تیز و وحشیانه بود و عذاب و تحقیر زیادی به همراه داشت.
- خواهند کشت: رنج عیسی با تحقیر کردن و ضربات شدید شلاق به پایان نرسید بلکه به مرگ ختم شد.
- همۀ اینها باهم یک تصویر کلی از عذابی عظیم را نشان میدهد.
- رنج به دلیل بی وفایی دوستان.
- رنج به دلیل بی عدالتی.
- رنج به دلیل مورد حقارت و توهین قرار گرفتن.
- رنج به دلیل درد جسمانی.
- رنج به دلیل افترا و ناسزا.
- امّا در روز سوّم بر خواهد خاست: عیسی پیروزمندانه به شاگردانش گفت این داستان با عذاب، تحقیر و مرگ او به پایان نخواهد رسید؛ او در جلال در روز سوم برخواهد خاست.
- این وقایع، امری بود که عیسی بطور آشکار بر آن کنترل نداشت اما با این وجود با اطمینان به شاگردانش میگوید که تمام این وقایع تحقق خواهد یافت.
- شاگردان هیچیک از اینها را درک نکردند: آنها این سخنان را از دهان عیسی شنیدند و مفهوم آن را در صورت او دیدند اما باز هم نتوانستند او را درک کنند- زیرا معنی سخن او از آنان پنهان بود. تا زمانی که خداوند چشمان آنها را باز نکرد آنها نتوانستند حقیقت را ببینند و درک کنند.
- شاید خداوند به این دلیل چشمان آنها را باز نکرد زیرا نمیتوانستند با این حقایق کنار بیایند. اگر آنها واقعا میدانستند جه اتفاقی برای عیسی خواهد افتاد و چقدر با چیزی که از جلال مسیح انتظار داشتند تفاوت دارد، ممکن بود همه چیز را رها کنند و بروند.
7.(39-35) در اریحا، مردی نابینا سعی میکند توجه عیسی را جلب کند.
چون نزدیک اَریحا رسید، مردی نابینا بر کنار راه نشسته بود و گدایی میکرد. چون صدای جمعیتی را که از آنجا میگذشت شنید، پرسید: «چه خبر است؟» گفتند: «عیسای ناصری در گذر است.» او فریاد برکشید: «ای عیسی، پسر داوود، بر من ترحم کن!» کسانی که پیشاپیش جمعیت میرفتند، عتابش کردند و خواستند خاموش باشد. امّا او بیشتر فریاد برآورد که: «ای پسر داوود، بر من ترحم کن!»
- چون نزدیک اَریحا رسید: یکی از پرترددترین جادۀ جلیل به اورشلیم، از اریحا عبور میکرد. وقتی عیسی وارد این شهر باستانی شد، از اورشلیم زیاد دور نبود و سرنوشت در آنجا منتظر او بود. مرقس 46:10 میگوید “گدایی کور به نام بارتیمائوس، پسر تیمائوس، در کنار راه نشسته بود.”
- مرد نابینا نمیتوانست عیسی را ببیند اما میتوانست صدای او را بشنود- بنابراین، چون صدای جمعیتی را که از آنجا میگذشت شنید، پرسید: «چه خبر است؟». او نمیتوانست عیسی را ببیند و او را با دیدگانش جستجو کند اما تسلیم نشد بلکه از طریقی که میتوانست او را جستجو کرد- با شنیدن.
- در انجیل متی (29:20) و مرقس (46:10) گفته شده است این معجزه زمانی رخ داد که عیسـی به همراه جمعیت در حال ترک کردن اریحا بود. این تناقض که در اینجا وجود دارد را میتوان در سایۀ باستان شناسی درک کرد، باستان شناسان دریافتند که در زمان عیسی دو شهر اریحا وجود داشت: شهر باستانی و شهر رومی جدیدتر. این معجزه در بین این دوشهر اریحا اتفاق افتاد، یعنی زمانی که عیسی در حال ترک یک اریحا و ورود به اریحای دیگر بود.
- او فریاد برکشید: این مرد شنید که عیسای ناصری در گذر است، او نا امید بود از اینکه بتواند عیسی را متوجه خود کند اما با اینحال شرمنده نشد و خاموش نماند. او میدانست عیسی، پسر داوود یعنی مسیحا است پس فریاد زد و از او درخواست رحمت کرد.
- ویلیام بارکلی معتقد است که در متن یونانی باستان، برای توصیف عملی که این مرد نابینا در لوقا 38:18 و 39:18 انجام داده است، از کلمات متفاوتی استفاده شده است و این امر نشان دهندۀ درماندگی او میباشد.
- او فریاد برکشید (لوقا 38:18): “فریاد بلند و معمولی برای ایجاد جلب توجه.”
- او بیشتر فریاد برآورد (لوقا 39:18): “فریادی غریزی ناشی از احساسات غیرقابل کنترل، جیغ، چیزی شبیه نعرۀ حیوانات.”
- بر من ترحم کن: این مرد نابینا میدانست که به ترحم عیسی نیاز دارد. او اینطور فکر نمیکرد که خداوند به او بدهکار است؛ او محتاج ترحم و رحمت بود.
8.(43-40) عیسی مرد نابینا را شفا میدهد.
آنگاه عیسی بازایستاد و امر فرمود آن مرد را نزد او بیاورند. چون نزدیک آمد، عیسی از او پرسید: «چه میخواهی برایت بکنم؟» گفت: «سرور من، میخواهم بینا شوم.» عیسی به او گفت: «بینا شو! ایمانت تو را شفا داده است.» کور همان دم بینایی خود را بازیافت و خدا را سپاسگویان، از پی عیسی شتافت. مردم چون این را دیدند، همگی خدا را سپاس گفتند.
- عیسی بازایستاد: هیچ چیزی نمیتوانست او را از سفرش به سمت اورشلیم بازدارد .اما در اینجا او بازایستاد تا به درخواست مصرانۀ این مرد برای رحمت پاسخ دهد.
- چه میخواهی برایت بکنم؟: این یک سوال ساده و عجیب است که عیسی همواره آن را میپرسد. گاهی اوقات چیزی از خدا دریافت نمیکنیم زیرا وقتی خدا میخواهد چیزی به ما بدهد، به این سوال او پاسخ نمیدهیم ” امّا به دست نمیآورید، از آن رو که درخواست نمیکنید!” (یعقوب 2:4).
- عیسی با اینکه کاملاً میدانست این مرد نابینا است اما باز هم از او این سوال را میپرسد. او میدانست آن مرد چه چیزی نیاز دارد و چه میخواهد اما خداوند همواره از ما میخواهد تا نیازهایمان را با اعتماد کامل به او بگوییم و به او تکیه کنیم.
- سرور من، میخواهم بینا شوم: مرد نابینا میدانست چطور از عیسی درخواست کند- او عیسی را “سرور خود” خواند و از او “درخواست کرد” تا “بینا” شود.
- بینا شو! ایمانت تو را شفا داده است: عیسی درخواست این مرد را پاسخ داد و نابیناییاش را شفا داد. عیسی شفای این مرد را با ایمانش ارتباط میدهد. جنبههای قابل توجهی در ایمان این مرد وجود داشت که او را آمادۀ دریافت رحمت از عیسی کرد.
- ایمان او بود که خواستار عیسی بود.
- ایمان او بود که میدانست عیسی کیست.
- ایمان او بود که میدانست شایستۀ دریافت رحمت از جانب عیسی است.
- ایمان او بود که توانست به عیسی بگوید چه میخواهد.
- ایمان او بود که توانست عیسی را سرورم بخواند.
- کور همان دم بینایی خود را بازیافت و خدا را سپاسگویان، از پی عیسی شتافت: این مرد نابینا، اکنون شفا و نجات یافته و شروع به پیروی از عیسی کرده است. راه عیسی اکنون راه او شد و بطور خاص باید در نظر داشته باشیم عیسی در راه اورشلیم و در مسیر مرگ بود.